در 18 آذرماه 1396 یکی از فرزندان برومند این سرزمین چهره در نقاب خاک کشید. دکتر سید رضا نیازمند، که میتوان او را به حق پدر صنایع نوین ایران دانست در این روز به سرای باقی شتافت. او یک ایران دوست و تکنوکرات اصیل بود که صنایع کشور به او بسیار مدیون هستند. دکتر نیازمند شخصیتی بسیار جدی و قاطع داشت و همکاران گذشته اش کمتر چهره ای خندان از او به یاد دارند[1]. بسیار ژرف می اندیشد و هر آنچه مامور به آن شده بود را با شجاعت و بی پروائی به انجام می رسانید. این یادداشتی که در پنج قسمت تقدیم میشود، ادای احترام به این مدیر ارجمند است.
نیازمند در 1300 شمسی در همدان به دنیا آمد. خود روایتی شنیدنی از دوران کودکی دارد. وی نقل می کند که در کرمانشاه و فقط در دورانی کوتاه از زندگی، داشتن پدر را در کنار خود حس کرده بی آن که اجازه دیدار و هم نشینی با او را داشته باشد. پدر او که از تجار همدان بوده است با مقاومت درمقابل فروش آذوقه به سربازان انگلیسسی ناچار به فرار و دوری از خانواده می شود. او در کرمانشاه، پس از آغاز سلطنت پهلوی اول، هنگامی آرام می گیرد که دچار بیماری سل و محروم از تماس نزدیک با فرزندان بوده است[2].
رضای کوچک و دو خواهر خردسالش با از دست دادن پدر دوران سختی را تجربه می کنند. در آن دوران تنها راه تامین معاش خانواده، خیاطی کردن مادر بوده است. او بعدها روبروئی با سختی های در دوران کودکی را از دلایل مقاوم بودن خویش در برابر مشکلات می داند[3]. با وجود آن که پس از دریافت دیپلم از دبیرستان دارالفنون امکان شروع به کار در یک فروشگاه پمپ فروشی را داشت، با حکم مادر، آموزش دانشگاهی در رشته معدن در دانشکده صنعتی ایران و آلمان را پی می گیرد. این دانشکده که در خیابان ایران فعلی قرار داشته بعدها به هنرسرای عالی تهران تغییر نام داد[4]. گزینش این رشته توسط او به دلیل بازتاب تلاش های آن زمان رضا شاه برای آوردن صنعت ذوب آهن به کشور با همکاری آلمان و تبلیغات وقت روزنامه ها در این باره بوده است. چون استادان این دانشکده آلمانی بودند در این دوره او زبان آلمانی را دست و پا شکسته می آموزد.
پس از اشغال کشور توسط متفقین دانشکده مزبور تعطیل شده و با دستگیری استادان آلمانی، گروهی از ایرانیان دانش آموخته در اروپا جانشین آنان می شوند. همچنین با توقیف تجهیزات خریداری شده کارخانه ذوب آهن توسط متفقین، اجرای پروژه متوقف می شود اما تعهد دولت در دادن کار به دانشجویان دانشکده محترم شمرده می شود! در سال 1324، به نیازمند جوان در کارخانه ای در ونک که توسط آلمان ها تاسیس شده بوده کاری داده شد و به این ترتیب او نان آور خانواده می شود. در این کارخانه است که مقدمات رشد رضا نیازمند به عنوان یک کارشناس فنی و مدیر صنعتی فراهم می آید. این کارخانه قبل از نقض بیطرفی ایران و اشغال کشور توسط متفقین، به تولید ماسک ضد گاز مشغول بوده است. پس از آن، این واحد صنعتی مامور قطعه سازی برای صنایع محدود و وابسته کشور چون صنایع نساجی می شود. در این جا با جلوه ای دیگر از ویژگی شخصیتی دکتر نیازمند روبرو می شویم. او با درک کم بودن اطلاعاتش از دانش روز مدیریت، در پی آموزش خود برمی آید و تصمیم می گیرد به آمریکا رفته و این کمبود خود را بر طرف کند.
او با خطر پذیری زیاد خواسته خود را در سال 1327 عملی می کند و با کمک دوست خود فتح الله ستوده، که بعد ها در کابینه هویدا وزیر پست و تلگراف و تلفن شد، با پس اندازی مختصر با تدارک یک بلیط رفت و برگشت به نیویورک می رود. در آن جا کاری ساده در یک سالن سینما را می پذیرد. جدیت در کار و انجام کارهای اضافی به او امکان ادامه تحصیل در دانشکده های مدیریت را می دهد. لیکن در سال 1329، خبر از بیماری مادر او را به ایران برمی گرداند. این بار نیازمند را در چهره ی فرزندی سرشار از شناخت وظیفه در برابر مادری می بینیم. او در بازگشت به میهن با دانستن زبان های انگلیسی و آلمانی و گذراندن آموزش های مدیریتی موفق می شود کاری در سازمان برنامه به عنوان دستیار مشاوران خارجی آن سازمان، دست و پا کند. ترن برگ، سرپرست مشاوران آمریکایی سازمان برنامه، پس از آگاهی از دانش مدیریت و مهارت های دکتر نیازمند از جمله محاسبات او در اصلاح محاسبات ارتفاع سد کرج، با حسن برخورد با وی، به تکمیل آموزش های مدیریتی او از جمله آموزش برنامه ریزی به وی می پردازد. او در پایان دوره قراردادی خود در ایران و سفارش نیازمند به مدیران سازمان برنامه، به او توصیه می کند به دانش آموزی در آمریکا ادامه دهد. بهبود مادر و به دست آوردن بورس سناتور فولبررایت برای مهندسان خارجی، این فرصت را برای نیازمند ایجاد می کند تا در سال 1333 باری دیگر به آمریکا رفته و در دانشگاه سیراکیوس تحصیل در رشته مدیریت صنعتی را پی بگیرد. نیازمند در مراحل پایانی دریافت دکترا است که بار دیگر خبر بیماری مادر او را در حالی که پایان نامه خود را به پایان نبرده است به تهران می کشاند. باری دیگر نیازمند به پیوند عاطفی قوی با مادر فداکارش و داشتن تعهدی قوی در برابر او پاسخ مثبت می دهد.
نیازمند جوان در بازگشت به کشور چهره ای دیگر از خود را نشان می دهد. دانش مدیریت او در آن حد است که در سال 1335 از طرف آقای ابوالحسن ابتهاج رئیس سازمان برنامه و بودجه، سرپرستی گروه مشاوران و مدرسان مدیریت آمریکائی جرج فرای در ایران به او واگذار شود و این خود آغاز دوران آموزشگری مدیریت صنعتی توسط او در کشور است. اختلافات آقای ابتهاج با نخست وزیر وقت که به استعفای ابتهاج می انجامد، نیازمند را در سال 1338 به ترک مناسب دولتی و پذیرش سمت مدیرعاملی شرکت نساجی ایران که در واقع یک بنگاه صنعتی بزرگ و پرمسئله است می کشاند. این دوران با مسئولیت آقای شریف امامی در وزارت صنایع و معادن همزمان است. در این شرکت است که خلاقیت ها و تجارب موفق مدیریت او در یک فضای کاری هماهنگ با افکارش شکل می گیرد. او بدون ایجاد تنش هایی مخرب در فضای کار، تعداد کارگران اضافی و کم بهره را از هشت هزار نفر به نصف کاهش می دهد. در واقع او برای بخش بزرگی از کارکنان کم بازده مشاغلی دیگر تدارک کرده یا آن ها را با امتیازاتی بازخرید می کند و با افزایش بهروری شرکت را از زیان دهی ده ساله می رهاند.
این دستاورد مدیریتی او را با پرونده سازی هایی در وزارت صنایع و معادن و تهمت نادرست بودن صورت های مالی توسط دکتر ضیایی وزیر صنایع و معادن که جایگزین مهندس شریف امامی شده بود، روبرو می کند. با انعکاس موضوع به شریف امامی که اکنون نخست وزیر شده است، وی که به خوبی از اقدامات اصلاحی نیازمند مطلع بوده نه تنها نجات بخش او می شود بلکه به تشویق وی می پردازد. این تجربه از ناسپاسی نیازمند را وادار می کند تا بدون اطلاع نخست وزیر با اقامت موقت در متل قوی مازندران، شرایطی ایجاد کند که مدیر دیگری به جای او برای شرکت نساجی ایران انتخاب کنند. اما در بازگشت به تهران از طرف نخست وزیر مسئولیت شرکت قدیمی و زیان ده مصالح ساختمانی به او داده می شود که کارخانه سیمان ری و کارخانه آجرنسوز امینآباد را زیر پوشش دارد.
این بار نیز دانش و خلاقیت های مدیریتی نیازمند رفیق یار او می شود و وی با نوآوری و خلاقیت های مدیریتی شرکت سیمان تهران را در فضایی که رکود در اقتصاد غلبه داشت، در سال 1340 از زیان دهی به سود آوری رهنمون می شود. جعفر شریف امامی در آن سال ها که دولت در تنگنای شدید مالی بود، برای تامین سرمایه مورد نیاز برای سرمایه گذاری های صنعتی به شیوه ای ابتکاری پرداخت. جواهرات سلطنتی که از دوره سلطنت قاجار برجای مانده بود پشتوانه اسکناس های منتشره را تشکیل می داد. با ابتکار شریف امامی ارزش این جواهرات تجدید ارزیابی شد و از محل این تجدید ارزیابی سرمایه لازم در اختیار دولت قرار گرفت. بخشی از این سرمایه به عنوان وام به بازرگانان و افراد علاقمند به سرمایه گذاری در صنعت وام داده شد.
صنایع ایران در این دوران شکوفایی سریعی را تجربه می کنند. این رشد سریع به دلیل کمی دانش مدیریتی سرمایه گذاران دشواری هایی را در اداره بنگاه ها ایجاد می کند به گونه ای که برخی از ایشان از نیازمند درخواست راهنمایی می کنند. این درخواست ها به تاسیس مرکز راهنمایی صنایع در وزارت صنایع می انجامد که مدیریت آن را دکتر رضا نیازمند بر عهده می گیرد. موفقیت دکتر نیازمند در راهنمائی سرمایه گذاران صنعتی او را به اندیشه تاسیس یک نهاد خود کفای آموزش مدیریت به نام سازمان مدیریت صنعتی می اندازد. این پیشنهاد به دولت داده شده و پس از موافقت با آن سازمان مدیریت صنعتی در سال 1341 و در ساختمانی روبروی دانشگاه تهران آغاز بکار می کند.
در خلال گفته های دکتر نیازمند به دلایلی از رشد سریع صنعت درکشور در دهه 40 برخورد می کنیم. در آن دوران درآمدهای نفتی کشور هنوز جهش نکرده بود لیکن تدبیر دولت مردان در دادن وام های دولتی به بخش خصوصی آنان را به سرمایه گذاری های بسیاری بر می انگیزد. دکتر نیازمند ادعا دارد که تکنوکراسی در ایران و توجه به پیشبرد امور از طریق بکار گیری تکنولوژی در کابینه اسدالله اعلم آغاز شد. ، در ترمیم دوم کابینه اعلم در مهر ماه 1342، اداره کل گمرکات در وزارتخانههای از پیش ادغام شده صنایع و معادن و بازرگانی در وزارت اقتصاد وارد می شود. اداره این وزارت بزرگ با علی نقی عالیخانی بود. وی لیسانس خود را در حقوق از دانشگاه تهران و دکترای اقتصاد دولتی را از دانشگاه سوربن فرانسه دریافت کرده بود و به گفته خودش به سوسیالیزم اروپایی باور داشت. ویژگی دیگر او این بود که سابقه فعالیت سیاسی و بویژه تمایلات چپ نداشت. این هر دو امتیازاتی بود که شاه برای او قائل بود. از طرفی او در بازگشت به ایران به عنوان مشاور در اتاق بازرگانی و صنایع کار کرده بود و این خود زمینه آشنایی او با اقتصاد ایران و بازرگانان ایرانی را فراهم ساخته بود. در وزارت خانه جدید با سرپرستی دکتر عالیخانی، جمعی از مدیران تحصیل کرده و علاقمند به توسعه از جمله دکتر محمد یگانه معاون اقتصادی، غلام رضا کیان پور رئیس کل گمرک و دکتر رکن الدین سادات تهرانی معاون بازرگانی گرد هم می آیند. به دعوت دکتر عالیخانی آقای دکتر نیازمند هم به دلیل عملکرد خوبش در سمت های پیشین از جمله تاسیس و ادره سازمان مدیریت صنعتی با سمت معاون صنعتی و معدنی به این گروه دعوت می شود.
دکتر نیازمند در توصیف آن دوران و تعهدات آن گروه به یک ویژگی دیگر که خود کاملا آن را به اثبات رسانید اشاره دارد وآن این که هرگز از راهی به غیر از آنچه که به آن معتقد هستند نرفته و تحت فشا رهای خارج از سیستم قرار نگرفته است. سودمند است که این رفتار و اخلاق حرفه ای را با آن چه در دهه های اخیر بارها شاهد آن بوده ایم مقایسه کنیم. در چند دهه اخیر کم نیست شمار تصمیماتی که از طرف مدیران تحصیل کرده و به اصطلاح تکنوکرات گرفته شده که کاملا بر خلاف باورهای اعلام شده و رسمی آنان است. این گونه رفتار غیر حرفه ای تنها در راستای تائید مقام های سیاسی توجیه پذیر است. کم نیستند افرادی که اصول مدیریت علمی را به نیم جوئی مسئولیت در هرم مدیریت دولتی فروخته اند.
نیازمند در اوج فعالیت های مدیریتی خود اشتغالات دولتی دیگری را نیز پی می گرفت. عضویت در هیات مدیره سازمان بهروری آسیایی و ریاست یک دوره آن در سال های 1342 و 1343، عضویت در شورای عالی حفاظت فنی در وزارت کار در 1343، عضویت هیات امنای دانشگاه صنعتی آریامهر (شریف فعلی) از بدو تاسیس و ریاست دکتر محمد علی مجتهدی در سال 1345 تا سال 1357 و در زمان ریاست دکتر مهدی ضرغامی در آن دانشگاه و بالاخره سرپرستی گروه برنامه ریزی صنایع در سال 1346. او هم چنین عضو هیات مطالعه کننده خرید ذوب آهن از شوروی بود.
موفقیت کار جمعی این مدیران اقتصاد و باورمند به فن آوری موجب آن شد که محمد رضاشاه برای توسعه اقتصاد و صنعت در اندیشه تاسیس شورای اقتصاد بیفتد تا به موازات و در کنار دولت به امر توسعه کشور به پردازد. دکتر نیازمند در مصاحبه ای اشاره به دستاوردهای جمع دوستان تکنوکرات خود در سال های آخر دهه ی چهل دارد و می گوید: "عالیخانی خیلی بزرگ بین بود. حتی میگفتند طرح وزارت اقتصاد را خودش داده تا چنین وزارتخانه بزرگی تشکیل شود و مدیریتش را بر عهده گیرد..... یکی از زیباییهای این تکنوکراسی این بود که واقعاً با هم همکار بودیم، این موجب این شد که یک تحرک عظیم در یک مدت کوتاهی به صنعت کشور داده شود و بازار از اهمیت بیفتد.
نیازمند می گوید:"ما پنج شنبه ها می نشستیم، تصمیماتی می گرفتیم تا ضد هم کار نکنیم. جلوی پای صنعتگران باز باشد... تصمیم گرفتیم که نباید چشم تنگ باشیم. اگر کسی یک دفعه میلیونر شد بگوییم این میلیونر شده پدرش را در بیاوریم. تا آدم ها میلیونر نشوند مملکت جلو نمی رود! عالیخانی این بزرگ بینی را به شورای اقتصاد و به شاه منتقل کرد و در حقیقت شاه تکنوکراسی را پذیرفت.[5]"
شاه در سفری به ایتالیا از سازمان بازسازی صنایع ایتالیا یا IRI دیدن می کند که سازمانی دولتی است ولی از قوانین دولتی تبعیت نمی کند. شیوه ی عمل این سازمان برای او جذاب است بنابراین در بازگشت، دکتر رضا نیازمند را مامور بررسی آن سازمان و تشکیل سازمانی مشابه می کند. نیازمند با حمایت و نظارت مستقیم شاه اساسنامه آن سازمان را تهیه می کند که حتی نام نهایی او با نظر شاه به سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران تغییر می کند. باری دیگر نیازمند از طرف شاه مامور میشود و این اساسنامه را به تائید نهادهای قانونگذار وقت، مجلسین شورای ملی و سنا می رساند. شاه اعتقاد داشته که سازمان گسترش به هیچ وجه نبایست تحت نفوذ دولت باشد. او بر این اندیشه خود اصرار داشته و با حمایت شاه در شورای اقتصاد، و با پیگیری های رضا نیازمند و همراهان تکنوکرات او در کابینه، سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران با ساز و کاری یگانه شکل می گیرد و آغازگر تاسیس صنایع مهمی درکشور می شود.
[1] مصاحبه با یحیی ثقۀ الاسلامی رئیس کل اسبق صندوق حمایت و بازنشستگی آینده ساز [2] هفتهنامه تجارت فردا، چهارشنبه 2 بهمن 1392 [3] مجله گزیده مدیریت، سال هفتم شماره 62، مهر 1385، مصاحبه بیژن خرم با رضا نیازمند [4] هفتهنامه تجارت فردا، چهارشنبه 2 بهمن 1392 [5] هفتهنامه تجارت فردا، چهارشنبه 2 بهمن 1392