با اینکه عمیقا معتقدم که حال بدم رو نباید با دیگران به اشتراک بگذارم تا از اینی که هست بدتر نکنم حال همه رو ولی بعضی مواقع چنان زیر فشار زندگی له میشم که اگر همین اندک تراوشات ذهنی که دارم رو هم به اشتراک نگذارم راه دیگه ای برای تخلیه خودم پیدا نمیکنم !
گویند که آب رفته باز آید به رود ، شاید آب آید ولیکن مرده ماهی را چه سود ؟
ریش و افگار در کف این جوی افتادم ببین ، حاصل این عمر جز خونین مژگانم چه بود؟
عمری از ترس تیز دندان ها کردیم سپر ، بار الها طعمه صیاد تیز قلاب چه بود ؟
من نه از دشمن بنالم این جزای کار ماست ، جزای ماهیان غافل بی مغز چه بود ؟
ظالم و بی رحم آب یک دگر کردیم گل ، غافل از اینکه رود در چشم آتش زن ز دود
هرچند که شاید امیدی نداشته باشم به بهتر شدن ولی به اکراه با این بیت تموم میکنم
ماهیا صبر پیشه کن کین رنج و محنت بگذرد ، بگذرد این عمر با هرچه که دارد خیلی زود
پ.ن: من شاعر نیستم و در زمینه ادبی هم هیچ ادعایی ندارم و مطالعه چندانی هم نداشتم . اگه از لحاظ شعری خوب یا بد بود ببخشید دیگه :)