نام شعر: سروناز
نام شاعر: استاد مرتضی کیوان هاشمی (کیوان)
دلدار بود و صحبت و راز و نياز هم
اميدهای مبهم و دور و دراز هم
سمفونيِ ترنّم ِزيبای جويبار
اركسرِ جيرجيرک و آوای ساز هم
من بودم و تو بودی و مهتاب و جويبار
گرمای دستهای تو بود و نياز هم
پروانه تا پگاه در آغوشِ شمع بود
بيهوده می گريست چرا، شمع باز هم؟!
آواز عاشقانه ای از دوردست ها
می خواند، بلكه بشنود آن سروِ ناز هم
آتش گرفته بود دلی، نعره می كشيد
شب بود و ماه و فرصت سوز و گداز هم
مهتاب بود و زهره و «كيوان» و مشتری
يک آسمان ستاره ی پر رمز و راز هم