نام شعر: شکرخند
نام شاعر: استاد مرتضی کیوان هاشمی (کیوان)
خواهم ز خدا، بنده ی دربند نباشد
قفل و قُل و زنجیر و کمربند نباشد
امید که هر جا بروم، هر چه ببینم
جز قهقهه و شادی و لبخند نباشد
گل باشد و مِی باشد و دلدار قدیمی
یک آدم از این جمله که هستند، نباشد
قندم شده هنگام سحر سیصد و پنجاه
امید؛ کز آثار لب قند نباشد
از شهد و شکر بر حذرم داشت طبیبم
جایی ببَریدم که شکرخند نباشد
اعصاب، فقط عامل بیماری قند است
عاشق شدن آنگونه که گفتند نباشد
با این همه اخلاص، مگر می شود آیا؟
از میکده راهی به خداوند نباشد!؟
تو کوه دماوندی و " کیوان " به تو دلگرم
می میرد اگر، کوه دماوند نباشد