در دهه 1990، محققان آمریکایی، پرس و جو از زنان در مورد سوابق پرخاشگری جنسی شان را شروع کردند که نسبتی بین 18 تا 32 درصد از آنها تصدیق کردند اعمال جنسی وادار کننده داشتهاند. به عنوان مثال، اشتراوس و همکاران(1996) با به کارگیری مقیاس تجدیدنظرشده تاکتیکهای حل تعارض دریافتند که 18 درصد از زنان مورد مطالعه آنها دست به رفتارهای جنسی وادارکننده میزنند. اَندرسون(1998) از زنانی که دوره تحصیل در کالج را در شرق و جنوب آمریکا میگذراندند در مورد رفتارهای جنسیشان در طول زندگی پرسوجو کرد؛ یافتههای مطالعه او نشان میداد 54/2 درصد از آنها تصدیق کردند که رفتارهای وادارکننده جنسی داشتهاند، 28/4 درصد رفتارهایی را گزارش دادند که آزارگری جنسی بود و 8/7 درصد گزارش دادند دست به رفتارهای جنسی تحمیلی می زنند. این مسألهای نیست که محدود به ایالات متحده باشد.
در استرالیا، در پیمایشی که از دانشجویان پزشکی زن صورت گرفت، 6 درصد از آنها تصدیق کردند پیشینهای از رویآوری به آمیزش جنسی برخلاف اراده شریک جنسی خود داشتهاند(مِکانِگی و همکاران،1993).
در کانادا 14/3 درصد از دختران مورد مصاحبه تصدیق کردند که در روابط دگرجنسخواهانه خود واداشت جنسی به کار میبرند(پوئیترِس و لِوویه،1995).
در پیمایشی که در لهستان از زنان محصل در کالج صورت گرفت 40 درصد دانشجویان دست به واداشت جنسی زده بودند و 6 درصد به رفتارهایی دست زده بودند که مطابق با معیارهای حقوقی لهستان تجاوز به عنف محسوب میشدند(دو روسِویچ و فوربز،2008).
به یاری خدا در چند ماه آینده کتابی از سوی نشر نو با ترجمه مسعود احمدیان بجستان چاپ خواهد شد که تصویر متفاوتی از مردان و پسران نشان می دهد. پرخاشگری زن نام این کتاب است.
فکر نمی کنم در جامعه ایران چنین مطالعاتی صورت گرفته باشه. شمار فراوانی از زنان نیز گزارش کردهاند که قربانی جنسی زنان بودهاند، هر چند پژوهشها در مورد این دسته بهمراتب کمتر بوده است.