در یکی از جنگها نادرشاه پیرمردی را میبیند که با موی سپید مانند شیر میجنگد و شمشیر میزند! پس از پایان جنگ نادرشاه پیرمرد را به چادر خود فرا میخواند. پیرمرد میآید و ادای احترام میکند. نادر از او میپرسد اهل کجاست که چنین شمشیر میزند؟!
پیرمرد میگوید که اهل اصفهان است و...
نادر از او میپرسد: زمانی که اصفهان توسط اشرف و محمود افغان اشغال شده بود تو کجا بودی؟! در اصفهان نبودی؟! پیرمرد میگوید:
“من بودم اما تو نبودی...” هنگامی که نادر به سلطنت نشست عزت را به ایران بازگرداند...
به نقل از کتاب عبرتگاه تاریخ؛ از دکتر امیر هوشنگ آذر