خلاصه کتاب موهبت کامل نبودن نویسنده: برنه براون
اگر بتوانید یک چیز را در خودتان تغییر دهید، آن چه چیزی است؟
کتاب موهبت کامل نبودن به ما می آموزد که خودمان را تغییر ندهیم تا خود را با انتظارات وفق دهیم، در عوض باید نواقص خود را در آغوش بگیریم و با آنها درگیر شویم. بینش اصلی بر همدلی، درک، و اتخاذ «زندگی تمام عیار» متمرکز است، به طوری که ما زندگی را برای خودمان شروع کنیم، نه برای دیگران.
زندگی با صمیم قلب فلسفه ای است درباره اینکه بتوانید هر روز صبح از خواب بیدار شوید و فکر کنید: "مهم نیست که چه کاری انجام می شود یا چقدر باقی مانده است". من کافی هستم. و همچنین در مورد رفتن به رختخواب در شب و اعتراف به نقص ها، آسیب پذیری ها و ترس هایمان است. براون معتقد است که با وجود نقصهایمان، حقیقت نهایی این است که هر انسانی میتواند شجاع باشد و شایسته عشق و تعلق است.
"برنه براون" پروفسور، نویسنده پرفروش، سخنران عمومی و پادکست است و رویکرد تازه ای به بحث های رایج دارد. کتابهای زیادی وجود دارد که حول محور ایدهها و ایدهآلهای عشق، تعلق و لیاقت است. رویکرد براون بینش منحصر به فردی را ارائه می دهد زیرا اساس تحقیقات او در مورد شرم است. اگرچه براون یک محقق است، اما خود را به عنوان یک "گیرنده داستان" توصیف می کند. به این ترتیب، او توانسته است نگرانی ها و ایده های بسیاری از مردم در مورد شرم و آسیب پذیری را بررسی کند. او تغییراتی را پیشنهاد می کند که ما باید انجام دهیم تا از جایی که شایسته است، در زندگی شرکت کنیم. به عبارت دیگر، با تمام وجود زندگی کنیم.
این خلاصه مختصر نشان میدهد که صمیمیت مهارتی است که هر کسی میتواند آن را بیاموزد. اما به گفته براون، این موضوع به معنای رها شدن از جستجوی کمال و همچنین به معنای متوقف کردن نیاز به خشنود کردن دائمی دیگران است. علاوه بر این، گفته های کتاب در مورد یادگیری این است که آنچه را که هستیم، با تمام معایبمان در آغوش بگیریم. حقیقت این است که ما از طریق نقاط ضعفمان با دیگران ارتباط برقرار میکنیم، نه از طریق ظاهر کاملمان. کتاب موهبت کامل نبودن ، توضیح می دهد که چرا پذیرفتن آنچه هستیم، به شجاعت، شفقت و ارتباط واقعی نیاز دارد. با این حال، این کتاب فقط یک توصیه نظری نیست، براون ده راهنمای عملی برای زندگی صمیمانه ارائه میکند و تمرینهای روزانه را برای کمک به ما در این سفر ارائه میدهد.
به عنوان یک مددکار اجتماعی، "برنه براون" به یک چیز اطمینان داشت: ارتباط ما با دیگران مهم است. او استدلال می کند که این چیزی است که به زندگی ما هدف می بخشد.
وقتی براون دکترای خود را آغاز کرد، می خواست بررسی کند که چگونه ما ارتباطات معناداری ایجاد می کنیم. اما، همانطور که اغلب در طول مسیر تحقیقاتی اتفاق می افتد، او به یک یافته مهم برخورد کرد که مفهوم شرم بود. این تحقیق او را به چیزی که از آن به عنوان "یک انحراف ۸ ساله" یاد می کند، سوق داد. این زاویه جدید او را تشویق کرد تا تشریح شرم و چگونگی تأثیر آن بر ما را درک کند. او استدلال می کند که شرم، ارتباط را از بین می برد.
سه چیز وجود دارد که "برنه براون" کاملاً در مورد شرم می داند.
اولین چیز این است که همه ما آن را با خود حمل می کنیم. به عبارت دیگر، شرم جهانی است. شرم یکی از ابتدایی ترین احساسات انسانی است، و با وجود این، ما از صحبت کردن در مورد آن ناراحتیم. مشکل این است که هر چه کمتر در مورد آن صحبت کنیم، بیشتر ما را کنترل می کند. شرم در جمع رازداری، سکوت و قضاوت شکوفا می شود.
براون همچنین استدلال می کند که شرم با احساس گناه متفاوت است. در حالی که احساس گناه به ما می گوید که ممکن است کار وحشتناکی انجام داده باشیم، شرم تمرکز را از خود عمل دور می کند و آن را در اطراف فرد تغییر می دهد. به عبارت دیگر، این احساس را به ما می دهد که گویی بد هستیم. شرم هسته اصلی ما را هدف قرار می دهد، در حالی که احساس گناه به رفتار ما می پردازد. اگرچه احساس گناه ممکن است یک احساس ناراحت کننده باشد، اما اگر از آن برای برجسته کردن چگونگی رشد و پیشرفت خود استفاده کنیم، می تواند سازنده باشد. از سوی دیگر، شرم معمولاً مخرب است.
در قلبِ شرم این است که ترس، قطع ارتباط را به همراه دارد. ما احساس می کنیم که اگر دیگران بدانند یا ببینند، چیزی در مورد ما، ما را لایق عشق و تعلق نمیدانند. از این رو، یک احساس طاقتفرسا از آسیبپذیری وجود دارد که زیربنای شرم است.
چیزی که "برنه براون" انتظار کشف آن را نداشت این بود که آسیب پذیری کلید ایجاد ارتباطات عمیق و معتبر است. او متوجه شد که افرادی که احساس میکنند به آنها تعلق دارند و دوستشان دارند، معتقدند که لایق روابط هستند. اگر احساس لیاقت نداشته باشیم، خودداری می کنیم.
وقتی براون مصاحبههای خود را با افرادی که احساس شایستگی عمیقی داشتند، تحلیل کرد، متوجه شد که آنها جرات ناقص بودن را دارند. آنها توانستند ابتدا با خود و سپس با دیگران مهربان باشند. آنها حاضر بودند آنچه را که فکر میکردند باید باشند، رها کنند و فقط همانی باشند که بودند. آنها به طور کامل آسیب پذیری را پذیرفتند. آنها آنچه را که آنها را آسیب پذیر می کرد، زیبا می کرد، باور داشتند. آنها آسیبپذیری را ناراحتکننده یا آزاردهنده نمیدانستند، بلکه جنبه دیگری از خود را میدانستند که مایل بودند به آن اذعان کنند.
دو مثال از آسیبپذیری عبارتند از :
براون پس از گذراندن یک سفر شخصی توانست آسیب پذیری خود را بپذیرد. او به شوخی این سفر را "خرابی کوچک، بریده بریده، بیداری معنوی" می نامد.
در این سفر او ده راهنمای ایجاد کرد که مسیری را به سوی زندگی صمیمانه مشخص می کند. اینها عبارتند از اصالت، شفقت، روحیه انعطاف پذیر، قدردانی و شادی، ایمان، خلاقیت، کار معنادار، بازی و استراحت، احساس آرامش و سکون، و یادآوری خندیدن و رقصیدن در طول مسیر.
با این حال، هر ستون راهنما مانند یک سکه دو رو است. به عنوان مثال، برای پرورش اصالت، باید مایل باشیم که اهمیت دادن به افکار مردم را کنار بگذاریم. برای پرورش شفقت، باید کمالگرایی را کنار بگذاریم و انعطافپذیری را توسعه دهیم. ما باید بی حس کردن خود را در برابر درد رها کنیم.
سه راهنمای اول عبارتند از:
اینها مهم هستند زیرا با هسته وجود ما صحبت می کنند.
اصالت مجموعه ای از انتخاب هاست که هر روز انجام می دهیم. نحوه ارائه خودمان، میزان واقعی بودن و صادق بودنمان است. انتخاب معتبر بودن کار آسانی نیست. کلید اصالت این است که نیاز به صداقت داشته باشید، بدون اینکه دیگران احساس ناراحتی کنند. این همچنین در مورد بیان عقاید خود است، بدون اینکه دیگران احساس آسیب یا ناراحتی کنند.
جسارت مخالفت کردن است، بدون اینکه بحث برانگیز باشد یا بی خبر به نظر برسد. در نهایت این یک اقدام متعادل کننده است، و این انتخاب ها می توانند ما را هم امیدوار و هم خسته کنند.
مهم نیست که چگونه آن را بازی کنیم، اصالت گزینه امنی نیست، و گاهی اوقات مجبور می شویم واقعی بودن را به جای دوست داشتن انتخاب کنیم. با این حال، قربانی کردن آنچه که هستیم به خاطر آنچه دیگران فکر می کنند، ارزشش را ندارد. اگر مطمئن باشیم، در معرض خطر احساسات سنگینی مانند اضطراب، افسردگی و رنجش قرار میگیریم. "برنه براون" معتقد است که چیزی مقدس در ایستادن در موضع ما وجود دارد.
بنابراین باز کردن اصالت شخص، شجاعت می خواهد. شجاعت کلید اصالت است. کلمه شجاعت در اولین شکل خود به معنای "گفتن افکار خود با تمام قلب" بود. امروزه شجاعت بیشتر مضامین قهرمانانه دارد. "براون" پیشنهاد می کند که به معنای اولیه آن برگردیم، و بنابراین زندگی با صمیم قلب را بپذیریم. شجاعت به ما این امکان را می دهد که آسیب پذیر باشیم و ناامید شویم. شجاعت به ما این امکان را می دهد که امیدهایمان را تقویت کنیم، حتی اگر این احتمال وجود داشته باشد که همه چیز آنطور که ما انتظار داشتیم پیش نرود. براون همچنین یاد گرفت که کم رنگ کردن چیزهای هیجان انگیز، اگر این اتفاق نیفتد، درد را از بین نمی برد. با این حال، اگر به وجود بیاید، لذت را به حداقل می رساند. نکته زیبای شجاعت، اثر موج دار آن است. هر بار که شجاعت را انتخاب می کنیم، براون معتقد است که آناتومی اصالت به معنای پرورش شجاعت ناقص بودن است. بنابراین برای اینکه معتبرتر و شجاع تر شویم، باید حد و مرزهایی را تعیین کنیم و به خود اجازه دهیم آسیب پذیر باشیم. همچنین همه ما نیاز داریم که شفقت بیشتری را تمرین کنیم، که ناشی از پذیرش عمیق خود است، و دانستن اینکه همه ما ترکیبی از نقاط قوت و ضعف هستیم. در نهایت، تقویت ارتباط و احساس تعلق ضروری است که تنها زمانی اتفاق می افتد که باور داشته باشیم کافی هستیم، که نیاز به ایجاد شفقت به خود دارد.
"برنه براون" یک کمال گرا است. با در نظر گرفتن این موضوع، او همه ما را تشویق میکند که تمرکز را از آنچه دیگران ممکن است در مورد ما فکر کنند، به بهبود خود تغییر دهیم.
هر چند وقت یکبار از ظاهرتان شرمنده می شوید؟ بسیاری از ما از ظاهر خود شرمنده هستیم. اغلب، احساس متفاوت بودن باعث می شود احساس کنیم که شایسته عشق و تعلق نیستیم. براون «گفتگوی تلاش سالم» را تشویق میکند، که به معنای انجام کارها برای خود و نه برای دیگران است. بنابراین، برای غلبه بر کمال گرایی، باید شفقت به خود را تمرین کنیم.
در اینجا چیزی در مورد کمال گرایی است. کمال گرایی به معنای تلاش برای بهترین بودن نیست. کمال گرایی سعی می کند ما را متقاعد کند که اگر بی نقص به نظر برسیم و عالی عمل کنیم، می توانیم درد سرزنش، قضاوت و شرم را به حداقل برسانیم یا از آن اجتناب کنیم. کمال گرایی یک سپر است. همچنین با خودسازی متفاوت است. در هسته خود، کمال گرایی تلاش برای کسب تایید و پذیرش دارد ما بر این باوریم که آنچه انجام می دهیم، ارزش خود را به ما دیکته می کند.
همه ما باید زمانی که درد بی کفایتی را احساس می کنیم، درک بیشتری از خود داشته باشیم. تنها زمانی که بتوانیم در تاریکی خود حضور داشته باشیم، می توانیم در تاریکی دیگران نیز حضور داشته باشیم. بنابراین، شفقت زمانی واقعی می شود که انسانیت مشترک خود را بشناسیم. این شامل درک این است که احساس نارسایی های شخصی بخشی از یک تجربه مشترک انسانی است و چیزی است که همه ما از آن عبور می کنیم.
پیام براون در مورد شفقت این است که همه ما باید بیشتر مراقب رفتار خود با خود باشیم. علاوه بر این، او پیشنهاد می کند که رویکردی متعادل برای احساسات منفی داشته باشید، به طوری که این احساسات نه اغراق آمیز و نه سرکوب شوند. هوشیار بودن مستلزم آن است که از همذات پنداری با افکار و احساسات خود خودداری کنیم تا تحت تأثیر آنها قرار نگیریم.
کشف غیرمنتظره دیگری برای براون این بود که چیزی به نام بی حسی انتخابی وجود ندارد. وقتی تاریکی را بی حس می کنیم، نور را نیز بی حس می کنیم. هنگامی که سعی می کنیم از درد و آسیب پذیری دور شویم، ناخواسته شادی، حضور و شادی خود را نیز کسل می کنیم.
پس چگونه وقتی استرس داریم آگاه و معتبر بمانیم؟
براون استدلال میکند که افراد تابآور، مدبر و دارای مهارتهای حل مسئله قوی هستند. او می گوید که این افراد نیز احتمالاً به دنبال کمک هستند و معتقدند که می توانند احساسات خود را مدیریت کنند.
یکی دیگر از یافته های کلیدی تحقیقات او این بود که یکی از عوامل مهم در تاب آوری، معنویت است. و با معنویت، او به دین یا الهیات اشاره نمی کند. برای براون، معنویت شامل تشخیص و جشن گرفتن این است که همه ما به طور جدایی ناپذیری به وسیله نیرویی برتر همه ما به یکدیگر مرتبط هستیم. ارتباط ما با آن قدرت، و با یکدیگر، بر پایه عشق و شفقت است. براون به تمرین معنویت توصیه می کند تا حسی از دیدگاه، معنا و هدف را به زندگی ما بیاورد.
هدف و دیدگاه مهم است. هنگام کنار آمدن با مصیبت یا آسیب، احساس هدف و دیدگاه به ما اجازه می دهد تا به جلو برویم. با این کار، درک عمیق معنویت ما را قادر می سازد امید را پرورش دهیم، آگاهی انتقادی را تمرین کنیم و بی حسی را کنار بگذاریم.
با تشکر از شما که وقت خود را صرف مطالعه این مقاله از تیم فراکوچ کردید. در صورت وجود هرگونه سؤال یا اطلاع از دوره های آموزشی کوچینگ این مجموعه، میتوانید با تیم کارشناسان ما ارتباط بگیرید.