آیا شما هم به تله بی ارزشی مبتلا هستید؟ آیا تا به حال بدون اینکه کار احمقانه ای انجام داده باشید، احساس حماقت یا بی ارزشی کرده اید؟! یعنی مثلاً حس کنید که: من نمی توانم چیز جدیدی یاد بگیرم! من توانایی و مهارتی ندارم! من پر از عیب و نقص و ایراد هستم! من بی فایده ام! به هیچ دردی نمی خورم! در هیچ چیز موفق نیستم! من شایسته ی هیچ اتفاق خوب و مثبتی در زندگی نیستم!
احساساتی که نام بردیم، در طول زندگی اغلب ما انسان ها، چندباری به سراغ ما می آیند. ولی کسانی که به این تله بی ارزشی مبتلا هستند، هرروز با این احساسات زندگی می کنند. در ساده ترین تعریف، مبتلایان به این تله، همواره احساس می کنند به اندازه کافی خوب نیستند. بنابراین اگر شما هم چنین احساسی را تجربه می کنید، یا کسی را با چنین شرایطی می شناسید، یادگرفتن درباره این طرحواره برای شما نیز بسیار مفید خواهد بود.
طرحواره ی بی ارزشی هم مانند سایر تله های زندگی در دوران کودکی شکل می گیرد؛ زمانی که پدر و مادر یا سایر شخصیت های مهم زندگی کودک، به او می گویند: تو نمی توانی از پس فلان کار بربیایی! تو در این چالش موفق نمی شوی!
نحوه ی تلقین چنین احساساتی، می تواند در قالب بیان کلمات یا رفتارهای آنها باشد.
مبتلایان به تله بی ارزشی در سال های ابتدایی زندگی خود، به اندازه کافی تشویق دریافت نکرده اند. به همین دلیل در بزرگسالی، نه می توانند خودشان را تشویق کنند، و نه حتی تشویق های دیگران را باور می کنند. در نتیجه می تواند احساس ترس از شکست، ترس از روبرو شدن با چالش ها، و خجالت کشیدن در هر چیزی که نشانه ی بی کفایتی فرد باشد را ایجاد کند.
چگونه می توانید از طرحواره بی ارزشی بهترین نتیجه را بگیرید؟ خوب، دلگرمی بیرونی ممکن است کمک کند. اما دو چیز وجود دارد که باید در درون فرد اتفاق بیفتد تا تغییر واقعی در طول زمان پدیدار شود:
۱- پذیرش اینکه عدم موفقیت یک بخش عادی از زندگی است.
۲- همچنین درک اینکه یک شکست، شخصیت یا هویت فرد را تعریف نمی کند. افرادی که یک بار شکست خورده اند، ممکن است خیلی خوب و موفق با چالش بعدی روبرو شوند. همان طور که توماس ادیسون نشان داد كه بعد از هزاران تلاش ناكام، توانسته لامپ را اختراع کند. همچنین او گفت که: من هزار بار شکست نخوردم؛ من فقط هزار راه یادگرفته ام که نمی توان از طریق آنها لامپ ساخت!