میخواهم کمی از زندگیم بگویم. چند روز پیش اتفاقی افتاد که من را مجاب کرد تا دیدگاهم را اینگونه لخت و بیتعارف به اشتراک بگذارم. قصه از آنجا شروع شد که صف دراز جشن امضای یک کتاب را دیدم؛ صفی برای یک نویسنده مطرح؛ و من احساس کردم باید رک و پوستکنده از عقیدهام بنویسم.
نوجوان که بودم دلم طرفداری میخواست. در واقع طرفداری کردن جز علائقم شده بود. قشر و صنفش فرقی نمیکرد. خواننده یا بازیگر، روانشناس یا سیاستمدار، شاعر یا نویسنده.
زنبیل گذاشتن در صف هواداران روحم را اقناع میکرد. فکر میکردم با این کار بخشی از یک جامعه شدهام. حتی یکبار با تیشرت خواننده لوسآنجلسی مورد علاقهام در خیابانها قدم زدم!
بزرگتر شدم و فهمیدم هیچ شخصی لیاقت این را ندارد که من طرفدار (fan) او باشم. منظورم این نیست که مثلا من خیلی باشخصیتم یا اینکه فلانی شخصیت ندارد؛ بلکه من در صف هواداری آدمها (و البته گاهی آدمکها) به تدریج معنایی را شناختم که امروز بر من عیان است: هیچ انسانی لایق این نیست که انسان دیگری بهخاطر او زندگی کند.
من میتوانم طرفدار یک سبک زندگی، یک مدل ذهنی، یک عقیده و یا یک مفهوم باشم. اما طرفداری از یک شخص، از یک فیزیک و از یک «تن» مضحک به نظر میرسد.
میتوان عاشق کلمات یک نویسنده بود. میتوان از طرز تفکر یک سیاستمدار دفاع کرد. میتوان با آثار یک نقاش زندگی کرد. اما بدن او، شمایل او، اینکه چه ماشینی سوار میشود و رختخوابش را در کدام پنتهاوس پایتخت پهن میکند اهمیتی ندارد.
اطلاعاتی مفید است که من را در درک معنای آثار او همراهی کند. هر چیزی غیر از این را زبالههایی میدانم که فضای ذهن من را پر میکند، تا جایی که مغز من بو بگیرد.
حتی اگر آثار یک نویسنده برای من جذابیت داشته باشد دلیلی ندارد ثانیههای ارزشمند زندگیم را در صف «تماشای او برای یک لحظه» تلف کنم. حتما فهمیدهاید که در مورد کدام کتاب و کدام نویسنده صحبت میکنم.
من هم فرم نویسندگی و معنای پشت کلمات این نویسنده را دوست دارم. من هم مجموعه آثارش را خواندهام. من هم کتاب جدیدش را خریدهام. اما دلیلی نمیبینم که زندگیم را در صف هواخواهی از کسی تلف کنم.
با این طرز تفکر، عجیب نیست که حتی یک بازیگر هم در اینستاگرام دنبال نمیکنم. من هم میتوانستم یکی از چند میلیون فالوئر آن خانم بازیگر و معروف باشم تا ببینم امروز چه غذاهایی راهی معدهاش کرده، با چه کسانی معاشرت کرده، چه محصولی را تبلیغ کرده یا از چه میکاپی رونمایی میکند!
این چیزها برای من مهم نیست، حتی اگر برای همه دنیا مهم باشد.
البته در این دیدگاه توجه به چند نکته مهم خالی از لطف نیست. اول اینکه دنبال کردن ستارهها به ذات بد نیست. اگر آنها توانستهاند با محتوای خود معنای خاصی را به شما عرضه کنند که اتفاقا مطلوبست. همه چیز به کار و زندگی شما بستگی دارد. مثلا اگر بلاگر حوزه مد هستید احتمالا باید تعدادی از این ستارههای خوشپوش را دنبال کنید تا بتوانید در موردشان بنویسید.
دوم اینکه نوشتن در مورد یک رویداد وابسته به ستارهها هم الزاما بد نیست و باز هم به هدف شما بستگی دارد. به صورت کلی، نسخه عمومی تجویز نمیکنم و این موضوع به اقتضای هر موقعیت، تصمیمی جداگانه میخواهد.
به عنوان نکته آخر باید تاکید کنم که این یک عقیده شخصی است. من در این جایگاه ایستادهام و از آن حمایت میکنم، اما آن را اجبارا به کسی تجویز نمیکنم. صلاح کار خویش خسروان دانند.