برای من توی زندگی "سوال ها" نقش مهمی دارن. سوال ها باعث میشن خودم رو بهتر بشناسم و از چارچوب هایی که ممکنه ناخودآگاه یا حتی خودآگاه در اونا گیر افتاده باشم، خارج بشم و نفس بکشم. اگر می خوای یه نفر رو خوب بشناسی ازش بپرس سوالات زندگیت چیان؟ و چقدر لازمه که اولین نفری که ازش می پرسی، خودت باشی.
گاهی اوقات سوالایی به فکرم میرسه که درگیر شدن باهاشون باعث میشه تا چند وقت پر انرژی و با حال خوب زندگی کنم. یکی از این نمونه سوال ها این بوده که
حاضری یک سال از زندگیت رو با چی معامله کنی؟ مثلا همین الان بفرستنت به 1403 و چیزایی که می خوای رو بهت بدن.
با تلاش برای جواب دادن به این سوال چند تا مسئله روشن میشه:
این سوال یه یادآوری هست برام که بدونم رسیدن به خواسته ها نمی تونه به من آرامش بده چون من دنبال یه داستان خوبم، دنبال تجربه های بیشتر. نمی خوام وقتی به سال بعد رفتم فقط بگم هورا رسیدم، بالاخره رسیدم. من داستان می خوام!
البته این ذهنیت باعث نمیشه که تلاشم کمتر بشه، برعکس باعث میشه با انگیزه تر تلاش کنم و همزمان از همین لحظه هم لذت ببرم و قدردان "بودن ها" و "شدن ها" یم باشم.