نشریه فرامتن
نشریه فرامتن
خواندن ۵ دقیقه·۱ ماه پیش

تداکس – ورای یک جامعه‌ عادی!

به قلم مهسا سلمانی، ورودی ۴۰۲ مهندسی کامپیوتر دانشگاه صنعتی اصفهان
بازنگری‌شده توسط پارسا شیرکوند، ورودی ۴۰۲ کارشناسی مهندسی کامپیوتر صنعتی اصفهان

اولین تد اکس دانشگاه صنعتی اصفهان در سالن سروش شهرک علمی تحقیقاتی اصفهان برگزار شد. ماه‌ها بود که از نزدیک نه، ولی از فاصله‌ کمی مشاهده‌گر تلاش بی‌بدیل بچه‌های دست‌اندرکار بودم ولی در این مقاله قرار نیست روایتگر باشم. در ابتدا هم به قصد نوشتن نقد و مقاله در این رویداد شرکت نکرده بودم، ولی روایت‌های زیبایی شنیدم که حیف بود محدود به یک روز و یک رویداد بمونند و بین جملات دیگه گم بشن.

شاید خیلی‌ها بپرسن که اساساً فایده‌ شرکت در رویدادهای این‌چنینی چیه؟ این سوال، شاید سوال خیلی‌ها باشه. من به شخصه فکر می‌کنم که باید از هر فرصتی برای یادگیری استفاده کرد و این فقط شامل مدرسه و دانشگاه نمی‌شه. چه بسا اگر فقط به مدرسه و دانشگاه اکتفا کنیم، در ابعاد دیگه زندگی قطعاً احساس کمبود خواهیم کرد.

اما در این رویداد به نتیجه‌ی جدیدی رسیدم که مسیرش از چند هفته پیش در ذهنم شروع شده بود. پژوهشی خونده بودم در حیطه‌ طرحواره درمانی و بعد چند روز بعد مطلبی در نقضش دیدم. از دوستی که در این حیطه تحصیل می‌کنه پرسیدم که آخر کدوم راه برای روان‌درمانی بهتره و چطور از بین این بازار بلبشو راهی رو پیدا کنم که برام مفید باشه؟ اون هم در جواب پاسخ درخوری داد که :«همه‌ی این روش‌های مختلف در روان‌درمانی یک نوع روایت‌گری‌اند؛ در نهایت برای هرکس یک روایت جواب‌گوئه!». به زبان ساده‌تر، همون‌طور که جروم برونر، روانشناس شناختی، اشاره می‌کنه انسان‌ها از طریق روایت‌ها تجربیات خودشون رو معنا می‌کنند و این تجربیات می‌تونه شامل دردها و غم‌ها هم باشه! امروز در تد اکس متوجه شدم که احتمالاً این موضوع رو میشه به چیزهای دیگه در زندگی هم تعمیم داد.

شاید به‌‌ صورت‌ کلی شنیدن تجارب آدم‌های دیگه اونقدر ها هم سرگرم‌کننده نباشه، ولی ما نباید انتظار داشته باشیم که مثل یک کلاس درس، هر جمله افراد موفق برای ما یک فرمول باشه! بلکه باید دنبال این باشیم که چه بسا یک جمله از بین هزاران جمله مثل یک جرقه در ذهن ما چشمامون رو به سوی حقیقتی از زندگیمون باز کنه!

به‌صورت کلی می‌شه گفت خیلی از کارها و حتی سرگرمی‌هایی که ما در زندگی انجام می‌دیم هم به همین دلیله؛ شاید خودمون هم متوجه نباشیم، ولی وقتی یک رمان می‌خونیم، داریم به جای تک‌تک شخصیت‌های کتاب زندگی می‌کنیم و مسیرشون رو باهاشون طی می‌کنیم. حتی شاید موقع فیلم دیدن هم چیزی شبیه به این رو تجربه کنیم؛ به‌نظر می‌رسه به سبب دیدن پستی بلندی‌های زندگی شخصیت‌های فیلم، که در واقعیت باهاشون روبه‌رو نشدیم، در ذهنمون مسیرهای جدیدی شکل می‌گیره. پس چرا فرصت گوش دادن و ارتباط گرفتن با آدم‌هایی که در واقعیت مسیر و تجارب شنیدنی و الهام‌بخشی داشتن رو از دست بدیم؟!

در تد اکس ما به ۹ روایت گوش دادیم ولی من قرار نیست اینجا نقل‌قول کنم. قراره جمله‌هایی که ناگهان حواس من رو دوچندان به سخنرانی جلب می‌کرد به زبان خودم بازگو کنم. هرچند هر کدوم از ما به سبب مسیر متفاوتی که در زندگی طی کردیم، احتمالاً جملات و روایت‌های مختلفی رو جذاب می‌بینیم، ولی من حس کردم بد نباشه تعدادی از اون‌هایی که برام جالب بود رو بنویسم.

«من راه آرام کردن ذهن شلوغم رو در خطاطی پیدا کردم.» به‌هم‌ریختگی ذهن که معضل دنیای امروزه است؛ حقیقتا در دنیای پرسرعت و صنعتی امروز که اطلاعات غالبا بیهوده‌ای در هر لحظه از طریق شبکه‌های اجتماعی وارد ذهن ما می‌شن، چه‌طور باید افکار ناآرام و پرسروصدای ذهن‌مون رو مدیریت کنیم؟

«باید وقتی راهی رو که بهش علاقه‌مندیم پیدا می‌کنیم، رنج‌هاش رو هم بپذیریم!» این نکته‌ایه که شاید کمتر بهش توجه بشه. خیلی از ماها، از جمله خود من، فکر می‌کنیم وقتی راهی که دوستش داریم رو پیدا می‌کنیم، دیگه باید ادامه‌ مسیر قند و نبات باشه و وقتی مسیر به سر بالایی می‌رسه فکر می‌کنیم که اگر این مسیر مال من بود، احساس سختی و رنج نمی‌کردم. ولی حقیقت اینطور نیست و ما باید با این واقعیت رو به‌رو بشیم که حتی ممکنه با این تفکر رسالت حقیقی زندگیمون رو پیدا کنیم، ولی به راحتی از دستش بدیم!

«اگر مسیر جدیدی پیدا می‌کنیم که بهش علاقه‌مندیم و می‌خوایم که واردش بشیم، باید صدمون رو بذاریم و اگر در نهایت به اون نتیجه‌ دلخواه نرسیدیم و خواستیم از اون راه جدا بشیم، اینکه فهمیدیم این مسیری که برای زندگی و موفقیت در ذهن داشتیم، مسیر ما نبوده، خودش یک موفقیته!» در ادامه‌ این جمله، مثال جالبی به ذهن من رسید؛ در دوره‌ی متوسطه یا همون راهنمایی درباره‌ی پژوهش کردن یک نکته‌ جالبی می‌خوندیم:«هیچ پژوهشی منجر به شکست نمی‌شه و وقتی یک دانشمند روی چیزی مطالعه و آزمایش می‌کنه، ولی در نهایت فرضیه‌اش غلط در میاد، این خودش یک نتیجه و موفقیت علمیه برای اینکه مشخص شده اون مسیر غلط بوده.»

شاید از همین راه حل بشه برای زندگی هم الهام گرفت. علاقمندی‌ها و گزینه‌های توی ذهنمون رو مرتب می‌کنیم و تک‌تک میریم سراغشون و صدمون رو می‌ذاریم. اگر در نهایت اونی نشد که می‌خوایم، این یک نتیجه مهم به همراه داره، یک گزینه حذف شده و ما به جواب اصلی نزدیک‌تر شدیم. چه بسا در این بین زندگی راه جدیدی برامون باز کنه که هیچ وقت جزو گزینه‌هامون نبود، ولی قسمت مهمی از زندگیمون رو از اون مسیر ادامه بدیم. همونطور که سید امیر سادات موسوی می‌گفت:«وقتی طلای المپیاد نجوم می‌گرفت و فیزیک شریف می‌خوند، وقتی ارشد تاریخ علم می‌گرفت یا وقتی در آموزش و پرورش در نشریه‌های دانش‌آموزی مطلب می‌نوشت، هیچ وقت فکر نمی‌کرد در این برهه‌ی کنونی در زندگیش مسیر مورد علاقه‌اش، تور لیدری و تولید محتوا در فضای مجازی باشه!»

شاید باید از پیدا کردن یک مسیر واحد برای زندگی دست برداریم. شاید این باور که ما برای رسالتی متولد شدیم و باید پیداش کنیم، غلط باشه. شاید هم هر برهه‌ای از زندگی ما یک مسیر به‌خصوصی داره و آیا در حقیقت این‌طوری کتاب زندگی هم خوندنی‌تر نمی‌شه؟!

دانشگاه صنعتیمهندسی کامپیوترموفقیتآموزش پرورشافراد موفق
نشریه علمی - فرهنگی انجمن علمی مهندسی کامپیوتر صنعتی اصفهان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید