به قلم دانیال خراسانیزاده ورودی ۹۹ کارشناسی مهندسی کامپیوتر صنعتی اصفهان
احتمالا تو زندگیتون افرادی رو ملاقات میکنید که در چند رشته مختلف کار میکنن و بقیه به اونها چند بعدی میگن. یکی از این افراد ممکنه شاگرد اول کلاس باشه که در کنار نمرههای درخشانش، به خوبی ویالون میزنه، در مسابقات شنا شرکت میکنه و به صورت پارهوقت به کار مشغوله. یا کسی که که در حین انجام کارهای داوطلبانه ملاقاتش کردید و در کنار مدالهای المپیادش، به چند زبان مختلف صحبت میکنه و کسب و کار خودش رو داره.
Polymath فردیه که در جنبههای مختلف توانایی داره. به این افراد "انسان رنسانسی[1]" هم میگن؛ انسان رنسانسی فردیه که تواناییهای تواناییهای ذهنی، اجتماعی، هنری و فیزیکی بالایی داره و میتونه هرکاری رو که اراده میکنه انجام بده. بنجامین فرانکلین[2] (نویسنده، سیاستمدار، مخترع و دانشمند)، ایمهوتپ[3] (وزیر، معمار و پزشک) و لئوناردو داوینچی[4] (دانشمند، هنرمند، فیلسوف، نویسنده و مخترع) مثالهایی از انسان رنسانسی هستن.
امروزه پیدا کردن چنین آدمهایی در دنیای عادی سخت شده. از وقتی که وارد مدرسه میشیم، مرتبا به ما گفته میشه که در رشتهای خاص تخصص پیدا کنیم و نهایتا، در رشتهمون خبره میشیم. لطیفه ای وجود داره که میگه تز دکترای شما رو فقط خودتون، استاد راهنماتون و هیئت داوری مطالعه میکنید. چون هیچکس دیگهای اون رو نمیفهمه! حجم زیادی از توصیههای کاری، ما رو به سمت تخصص و پیدا کردن علاقه خاص هدایت میکنن. جامعه به همه فن حریف بودن و کسانی که روی یک رشته خاص تمرکز نمیکنن دید خوبی نداره. پس چطور دوباره باید افرادی رو به زندگی برگردونیم که میخوان تلاش و تمرکزشون رو روی چند رشته مختلف بذارن؟
انگیزه افراد همهچیزدان محبوبیت یا مقبولیت نیست. اونها میخوان چیزهایی رو یاد بگیرن که توجهشون رو جلب میکنه. یادگیری تاثیر مثبتی روی مغز داره. در خیلی از منابع مغز رو به ماهیچهای تشبیه کردن که اگر ازش استفاده نکنیم از دستش میدیم. تحقیقات متعددی نشون دادن که افزایش تحرک ذهنی (با ایجاد اتصالات مغزی جدید از طریق یادگیری مداوم) به سالم نگه داشتن حافظه کمک و از زوال عقل جلوگیری میکنه.
هیچوقت برای انتخاب رشتهای جدید و اضافه کردنش به آلبوم تواناییهاتون دیر نیست. لئوناردو داوینچی، در ابتدا زیر نظر آندریا دل وروکیو[5] به یادگیری هنر مشغول بود. اون مهارتهای هنری (نقاشی، مجسمهسازی و طراحی) و مهارتهای فنی (نجاری، مکانیکی، نقشه کشی و کار با فلزات) رو یاد گرفت و این مهارتها بعدها به عنوان پایه اختراعات، مهندسیها و فعالیتهاش در زمینه آناتومی و بیومکانیک به کمکش اومدن.
برخلاف متخصصها که تا زمان بازنشستگی با خوشحالی در زمینه کاریشون فعالیت میکنن، همهچیزدانها به فعالیت در زمینههای مختلف علاقه دارن. به زمان کودکیتون فکر کنید. نقاشی کردن رو دوست داشتید؟ یا ساخت و ساز؟ سرگرمیتون در دوره راهنمایی به چه چیزی تبدیل شده بود؟ بچهها از دیدن دنیای اطرافشون به وجد مییان و تمایل به شناخت و امتحان کردن چیزهای مختلف دارن. در جریان پیشرفت ما در سیستمهای آموزشی سفت و سخت، حجم زیادی از این کنجکاوی طبیعی ما از بین میره.
برای بهدست آوردن دوباره این کنجکاوی، باید خارج از زمینههایی که بهشون عادت کردیم به گشتوگذار بپردازیم. تمام یادگیری بیرون از دایره امن ما اتفاق میافته. ممکنه بین این علاقههای مختلف، فصل مشترکی وجود داشته باشه. بسیاری از همهچیزدانها مثلا آیزاک نیوتن[6] و رنه دکارت[7] در زمینههای ریاضی و فیزیک آثار زیادی از خودشون به جا گذاشتن. در همون حال، فیلسوف هم بودن و متنهای طویلی درباره تلاششون برای شناخت دنیای اطراف نوشتن.
مالکوم گلدول[8] قانون ده هزار ساعت رو معروف کرد. اما میخواید یه رازی رو بهتون بگم؟ برای همهچیزدان بودن نیاز نیست که توی رشتهتون بهترین باشید. فقط کافیه از میانگین بالاتر باشید. همین! اگر به تنیس علاقه دارید، به نظرتون واقعا مهمه که چهل و پنجمین یا صد و بیست و هشتمین تنیسباز دنیا باشید؟ همین که رتبهای دارید نشون میده که از خیلیها بالاترید. پس با وجود اینکه خوبه تلاش کنیم تا در هر رشتهای بهترین باشیم، مهمه به یاد داشته باشیم که زمان و انرژی محدودی داریم.
نکته مهم دیگهای که باید در ذهنمون داشته باشیم اینه که نیاز نیست همه چیز رو بدونیم تا در رشتهمون متخصص باشیم. برای مثال، کسی که هزارتا از کاراکترهای پر استفاده چینی رو بلده تقریبا 90% زبان چینی رو درک کرده. وقتی که به دو هزار کلمه میرسیم، این مقدار به 97% افزایش پیدا میکنه. یادگیری هزار کلمه دیگه فقط برای یه افزایش هفت درصدی!
البته که این قانون فقط برای یادگیری زبان نیست و در رشتههای دیگه هم حاکمه.
با وجود علاقهی کسی که میخواد همهچیزدان بشه به یادگیری، بازهم ممکنه در این راه به موانعی بربخوره. این موانع میتونن کمیتههای پذیرش، مدیران کاری و یا پیشنیازهای یک موضوع باشن. زمانی که برادر بنجامین فرانکلین نوشتههای اون رو منتشر نکرد، فرانکلین با اسم مستعار Mrs Silence Dogood کارهاش رو منتشر کرد. نوشتههای اون خیلی زود مشهور شدن.
آیا علاقهای دارید که چون فکر میکنید تواناییش رو ندارید به سمتش نرفتید؟ گسترش اینترنت، یادگیری مهارتهای جدید از استادای با تجربه رو برای ما سادهتر کرده. یوتیوب هزاران ویدیوی آموزشی رو در خودش جا داده. دروس دانشگاهی خیلی خاص که در گذشته در دسترس نبودن، الان از طریق پلتفرمهایی مثل کورسرا در اختیار افراد علاقهمند قرار گرفتن.
قسمتی از موفقیت گوتفرید لایبنیتز[9] مدیون کتابخانه بزرگیه که از پدرش در سن 6 سالگی به ارث برده بود. این کتابخانه به اون اجازه داد تا به منابع تخصصیای دسترسی داشته باشه که به طور عادی تا زمان دانشگاه نمیتونست به آنها دسترسی داشته باشه. حجم زیاد کتابهای لاتینی که مطالعه کرد باعث شد که در سن 12 سالگی در لاتین حرفهای باشه.
تمام همهچیزدانها در طول تاریخ یک خصوصیت مشترک داشتن و دارن: اونها خیلی سختکوش بودن و بهرهوری بالایی داشتن. برنامه روزانه بنجامین فرانکلین به ما نشون میده که اون چطور تونست در طول زندگیش این همه کارهای مختلف انجام بده. اون هر روز، زمانی رو برای کار عمیق، زمانی رو برای استراحت و زمانی رو برای تامل قرار میداد. علاوه بر اینها، هر روز صبح از خودش میپرسید که هدفش برای اون روز چیه و آخر شب قبل از خواب، رسیدنش به این هدف رو بررسی میکرد.
کلمه "همهچیزدان" هیچوقت با موفقیت یک شبه مترادف نبوده. تاریخ به ما نشون میده که موفقیت همهچیزدانها اثر سالها تعهدشون به کار و یادگیری بوده و برای همینه که تا به امروز اسمشون باقی مونده. قدم کوچکی که امروز شما برای رسیدن به هدفتون برمیدارید چیه؟
So long and thanks for all the fish.
پانویسها:
[1]انسان رنسانسی
[2]بنجامین فرانکلین
[3]ایمهوتپ
[4]لئوناردو داوینچی
[5]آندریا دل وروکیو
[6]آیزاک نیوتن
[7]رنه دکارت
[8]مالکوم گلدول
[9]گوتفرید لایبنیتز
ترجمهای آزاد بر متن:
https://www.lifehack.org/430148/how-to-become-a-modern-day-polymath