داستان بلند اینجا شبهایش بلند است نوشته بهمن کامیار اولین اثر او به عنوان نویسنده، توسط نشر کوله پشتی به چاپ رسید. بهمن کامیار را پیش از این به عنوان کارگردان ، تهیه کننده و فیلمنامه نویس میشناختیم او با چاپ این اثر عنوان نویسنده را هم در روزمه اش اضافه کرد. پا گذاشتن سینماگران به دنیای ادبیات داستانی پدیده تازه ای نیست و تعداد سینماگرانی که به حوزه ادبیات ورود کرده اند کم نیستند. اغلب این آثارهم آبرومند و درخور توجه بوده اند چراکه سینما ریشه در ادبیات دارد و خواستگاه اصلی اش داستان است، سینماگری که با ادبیات غریبه باشد نتوانسته مفهوم سینما را درک کند.
اینجا شبهایش بلند است داستان سرپا و پرکششی دارد و قصه زنی را روایت میکند که در طول تحصیلش با دو مرد آشنا میشود و هر کدام به نوعی روی زندگی او تاثیر میگذارند. روایت از زادیه دید شخصیت اول بیان میشود و خواننده داستان را از نگاه و ذهن زن قصه میبیند. او زندگی اش را در حال و گذشته مرور میکند تا خودش را در نقطه ای که ایستاده دوباره پیدا کند. به واسطه این رفت و برگشت ها مخاطب در جریان زندگیش قرار میگیرد. در میان این رفتن به گذشته و مرور حال نویسنده تکنیک جالبی را به کار بسته تا داستان را برای خواننده جذاب تر کند. نویسنده داستانش را در زمان جدید با جمله ای شروع میکند که در پاراگراف قبل به زمان دیگری تعلق دارد به پایان برده است.
قصه اینجا شبهایش بلند است به شدت زنانه است و اگر نام نویسنده را روی اثر نبینیم گمان خواهیم برد که صاحب اثر زنی باشد که چنین قصه ای را با همه وجود لمس کرده است اما اگر باز رزومه بهمن کامیار در سینما آشنا باشیم از میزان زنانه بودن قصهتعجب نمیکنیم چرا که نگاه او در آثار سینمایی اش هم بیشتر متوجه مسئله زنان است در فیلم کوتاه نیم او به مسئله قانون دیه مپردازد در فیلم بلند مرداد زوج جوان پرستاری بعد از سالها زندگی مشترک میخواهند صاحب فرزند شوند اما بعلت سابقهٔ سقط جنین از نظر پزشکی فعلاً امکان آن فراهم نیست و درمانهای خاصی را میطلبد، زوج جوان به سختی در حال فراهم کردن هزینهٔ درمان ناباروری و سفر به لندن هستند تا اینکه اتفاقاتی باعث تردید زن برای ادامهٔ مسیر درمان میشود.و در فیلم دیگرش در وجه حامل به تنهایی و معصومیت یک زن سنتی و مواجهه اش با جامعه ای میپردازد که نمیشناسد.
بخشی از داستان:
سحر و جادو اولین نتیجۀ سینما است؛ حتی در همین عصر ارتباطات؛ اما نباید علت جادوی سینما را تحریک حواس درونی انسان با تصاویر متحرک دانست، چون این جادو در تلویزیون وجود ندارد. بهنظر من جادوی سینما در اتمسفر سالن سیاه و تاریکی است که خط نور مستقیمی از بالای سرت رد میشود. اتمسفری که باعث میشود سالن عریض و طویل و شلوغ سینما را فراموش کنی و خلوتی برای خودت دستوپا کنی. خلوتی به اندازۀ دو صندلی چسبیده به هم. در جایی به تاریکی گور که دستانت بیهوا بهسمت لمس دست کنار دستیات میرود. سینما بهترین نقطۀ جهان برای اولین تماس دستانی است که دوستشان داری!