Boy·۴ روز پیشداستان اومدن به ویرگولخب . شما شاید از اونایی باشین که مثلا داشتین یه جا میگشتین و ویرگول رو پیدا کردین و اومدین توش و دارین این پست رو میخونین .اما من توسط یکی…
Boy·۹ روز پیشدنیایی از افکارفکرش را بکن . در دنیایی زندگی کنی که همراه با این دنیا پیش میرود . تو در هر دو این دنیا ها وجود داری و وجود خواهی داشت . دنیای اول همان زمی…
Boyدرقماربازان زندگی·۱۱ روز پیشپستی برای درد و دلداشتم تو ویرگول میگشتم که به پستی برخوردم ، پستی که حالمو بد کرد .پست کارما بود : خود من در خود من زندانیستبعد از پست دوست داشتم بزنم زیر گ…
Boy·۲۴ روز پیشنوشته ای قدیمیشروع برای آدمی بهتربه اردو رفته بودیم ، با بچه های مدرسه . قرار بود با گروهمان به قسمتی از حرم آقا برویم و در انجا کمی زیارت کنیم . استاد ش…
Boy·۱ ماه پیشبگذار بگویمدوباره به طعطیلات رفته ایم و دوباره درس و مشق جمع شده . دوباره بازی های بی وقفه ، دیروز چقدر بازی کردی ؟ تو چطور ؟ من ؟ من کم بازی کردم . آ…
Boy·۱ ماه پیشروز آخر ۶سوار هواپیما شده بودم . در کمال تعجب مرا در اولین پرواز ممکن که دقیقا ۱۰ دقیقه بعد بود جا کردند و سوار شدم . ساعت ۱۲ و نیم به فرودگاه تهران…
Boy·۲ ماه پیشروز آخر ۵با سعی و تلاش بلند شدم . چشمانم سیاهی میرفت و قیافه متعجب پدر و مادرم که کنارم بودند را از من پنهان میکرد تا راحت تر بتوانم از مجلس خارج شو…
Boy·۲ ماه پیشروز آخر ۴جای عجیبش آن بود که آنها میخواستند کل خانواده ، شامل از خاله ها و عمه ها و عمو ها و دایی ها و ... در مراسم ختمم باشند . انگار آنها هنوزنمید…
Boy·۲ ماه پیشروز آخر ۳سردرگم شدم . نمیدانستم چطور ممکن است . میدانستم که چند ماهی است که شغلی عجیب با رمز و راز هایی بوجود آمده و خود را قاصد مرگ نامیده . شغلی ک…
Boy·۲ ماه پیشکتاب دارم چه کتابی ۲خب میرسیم به یکی از کتابای جورج اورول ، ۱۹۸۴ . بعد از هابیت(قلعه حیوانات) فک کنم این یکی از معروفای اورول باشه . بریم سراغ داستان کتاب . خب…