در دورهای وارد فضای دانشجویی شدم که تقریبا هیچ مرجع فارسی زبانی برای آموزش مباحث جدید هنر، گرافیک و تبلیغات وجود نداشت. اینترنت که فقط در حد ایمیل برای استادان دانشگاه و بزرگان بود؛ گاهی مجلههای خارجی به دستمان میرسید یا از آدمهایی که به ایران می آمدند میخواستیم چیزهایی یادمان بدهند.
کمی بعدتر که وارد فضای کار شدیم هم در مباحث سنگینتر مثل مارکتینگ و برندینگ همین وضعیت بود. استادانی که دهه 60 و 70 میلادی خارج از ایران درس خوانده بودند تنها میتوانستند مبانی و اصول کلاسیک را آموزش دهند.
این بود که کلا مجبور بودیم همه چیز را خودمان یاد بگیریم. با تجربه، آزمون و خطا و خواندن فایلهای راهنمای نرمافزارها!!
تجربه: سال 1376 توانستم برای اولین بار فتوشاپ (و کمی بعد کورلدراو) را از نزدیک ببینم و به لطف مرکز کامپیوتر جدید دانشگاه هنر و با صرف زمان و راهنمایی یکی از آدمهای تازه از فرنگ برگشته، شروع به یادگیری و کار کنم. یک سال بعد با همان دانش اندک برای بقیه دوستان و دانشجویان، کلاس آموزشی برگزار میکردم!
اینها را میگویم که به خودم یادآوری کنم اگر آدمهایی بودند که تجربه خود را برای ما شرح میدادند، خیلی سریعتر و سادهتر پیش میرفتیم. بدون درد و خونریزی!
و البته سالهای بعد خیلی خوش شانس بودم که در شرکتهای مختلف مانند دیجیکالا، منتورینگ و مشاوره را با آدمهای درجه یک ایرانی و خارجی تجربه کنم.
بعد از همه این وقت و تجربه و شکست و پیروزی، فکر میکنم وقتش شده من هم کم کم تجاربم را، چه در زمینههای تخصصی و چه در مهارتهای نرم (مانند مدیریت و رهبری) به جوانترها منتقل کنم.
فکر میکنم به هر کدام چند نکته کوچک هم یاد بدهم میتواند از تکرار اشتباهات جلوگیری کند و راه های خلاقانهتری پیش پای آنها بگذارد.
من بیش از بیست سال سابقه در زمینههای مختلف تبلیغات، مارکتینگ، برند، رسانه، تیمسازی و رهبری تیم و ... دارم.
در همه سالهای فعالیت حرفهای خود، تلاش کردهام در صنایع و زمینههای مختلف، تئوریها و آموزشهای آکادمیک را در میدان عمل به کار بگیرم. چرا که فکر میکنم تنها در این حالت است که میتوان بیشترین بهرهوری را به دست آورد.
به شدت معتقدم مباحث آکادمیک تنها در صورتی میتواند به سازمان کمک کند که بر مبنای تجربههای انجام شده، برای آن کسب و کار و آن صنعت، شخصیسازی شود.
همه دانش، تجربه، مطالعات و … قرار است در یک نقطه به مدیر کمک کند، در جایی که مدیر بتواند در مهارت حل مسأله به کمال برسد، چرا که این مهارت، اصلیترین ابزار است؛ چه برای حل مشکلات روزمره چه برای تعیین مسیرهای پیش رو و ترسیم تصویر بزرگ (Big Picture).
۱. نگاه خارج از چهارچوب. هر مدیری نیاز دارد که همیشه خارج از چهارچوب درگیریهای روزمره به مسائل خود نگاه کند.
۲. یادآوری زوایای پنهان شده از دید. به طور معمول کسی که در میان درگیریهای روزمره قرار میگیرد، از بسیاری جزییات مهم غافل میشود.
۳. انتقاد سازنده بدون در نظر گرفتن مصالح شخصی.
۴. کمک به درک بهتر تصویر بزرگ از کسب و کار
و درنهایت، رابطه منتور - مشاور با یک مدیر، بیش از هر چیز یک رابطه انسانی بر بستری حرفهای است که مستلزم صرف زمان، شناخت، تجربه و دانش است. منتور جادوگر نیست، و معجزه نمی کند، اتفاقا بیشتر از آن، باید چاقوی جراحی تیزی داشته باشد که با روحی بی رحم، جلوی اشتباهات و کج روی ها را بگید.