📝زهرا طاوسی/ شمارهٔ ۱
کتاب « قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم» داستان زن جوانی است که در گیرودار زندگی عاشقانه و زناشویی خود در دل بحرانهای اقتصادی و اجتماعی لندن زندگی میکند. این کتاب با نویسندگی باربارا کامینز و با ترجمۀ نیما حسن ویجویه توسط انتشارات بیدگل امسال(1402) در ایران به چاپ رسیده است.
پیرامون شرح حال نویسنده و فضای کلی کتاب، پشت جلد کتاب این گونه روایت شده است: «کامینز، هنرمند متخصص دورۀ رکود اقتصادی، به فقر فلجکنندۀ آن دوره، جنسیتزدگی لندن و آدمهای نامتعارف و حاشیهای، نگاهی عمیق دارد. بخش اعظم داستان دربارۀ توالُد و تناسل، کارِ خانه و ایجادشدن فرصتهای اقتصادی است، اموری که فمنیستهای معاصر آنها را مسائلی در زمینۀ عدالت و برابری خواهند دانست.»
در این متن قصد ندارم به داستان و روایت اصلی ذکر شده در این کتاب که تلاشی بسیار ماهرانه در جهت به تصویر کشیدن نقش زنان در جوامع اروپایی و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی است بپردازم. به نظر من، تنها با خواندن متن کتاب است که میتوان تمام نکاتی که نویسنده قصد داشته در دل روایت خود جای دهد را درک کرد. در این یادداشت کوتاه قصد دارم قدری با روایتی مفهوم دور تسلسل فقر را بیان کنم و با استفاده از تصمیمهای گرفته شده توسط شخص اول داستان (سوفیا) این مفهوم را پررنگتر و شفافتر کنم. در ثانی، بسیار تلاش میکنم تا بخشی از کتاب را مستقیماً بازگو نکنم تا همچنان هیجان خواندن متن کتاب در خوانندگان باقی بماند.
بعد از خواندن کتاب « قاشقهایمان را از فروشگاه وولورت خریدیم» تنها مفهومی که مدام در ذهن من میپیچید و تداعی میشد، مفهوم «دور تسلسل فقر» بود. این کتاب به دوران رکود اقتصادی اروپا و بهویژه انگلیس میپردازد و بهخوبی زیستِ شهری و مناسبات اجتماعی و اقتصادی آن دوران را در لندن به نمایش میگذارد. داستان کتاب در زمانی از بحران اقتصادی روایت میشود که حتی بزرگزادهها هم پوشاک و خوراک مناسبی برای استفاده نداشتهاند. اگر بخواهم کمی از شخصیت اصلی داستان(سوفیا) بگویم، زنی است جوان، زیبا و پرشور که بسیار برای حفظ عشق و تعهدهای زناشویی خود میجنگد. سخت کار میکند تا بتواند در کنار خانواده آسایشی را تجربه کند؛ اما در گذر داستان فراز و فرودهایی را تجربه میکند که باعث اتخاذ تصمیمهای مهمی در زندگیاش میشود.
یکی از بخشهای فرعی داستان، در کنار خط روایی اصلی، به پول هنگفتی اشاره میشود که توسط یکی از بستگان سوفیا به ارث میبرد. این روایت، موضوع بحث اصلی این یادداشت است. در این موقعیت که سوفیا پول هنگفت و زیادی را یکباره به دست میآورد، با وجود تمام سختیها و دشواریهایی که پیش از این در جهت پیدا کردن شغل مناسب و کسب درآمد کشیده بود، اما با این پول باد آورده، نه به فکر تأسیس مغازهای مرتبط میافتد و نه میتواند این پول را به درستی پسانداز کند. اول تمامی قرضهای خود را با خواروبار فروشی نزدیک خانهاش تصفیه میکند و بعد هم به مدت کمتر از یک سال پول بادآورده را ذرهذره خرج روزمره میکند. پولی که شاید اگر در گردش مالی قرارش میداد، میتوانست به کلی زندگیاش را تحتتأثیر قرار دهد.
این بخش از داستان، مرا به یاد پرداخت وامهای بلندمدت به زنان ساکن در محلات کمبرخوردار میاندازد، زمانی که با طرحهای دولتی، بانکها وامهایی با مبالغ بالا به مشاغل کوچک و کارگاههای خانگی پرداخت میکردند و با پیگیریهایی که انجام میشد، مییافتی این مبلغِ زیاد صرف خرید مبلمان منزل و یا یک سفر تفریحی و یا حتی خرج روزمره خانه شده است، در جریان بهبود کسبوکار قرار نگرفته و عملاً فایدۀ طولانی مدتی نداشته است. (البته باید این نکته ذکر شود که این برداشت برای تمامی وامهای اهدا شده صادق نیست و من تنها برداشت خود را از چند تجربه کوتاه بازگو کردم.)
در تعریف مفهوم دور تسلسل فقر دیدیم که چطور درآمد کم بر روی پسانداز، پسانداز کم بر روی سرمایهگذاری و سرمایهگذاری کم بر روی بازدهی تأثیرگذار است و بهطور مختصری اشاره شد که یکی از راههای خروج از این چرخه میتواند آموزش به افراد در راستای ایجاد کسبوکار مناسب باشد. در این داستان شاهد این موضوع بودیم که حتی اگر فردی که درگیر با فقر و دور تسلسل فقر میباشد، پول هنگفتی هم نصیبش شود، چون آموزش درستی ندیده است، نمیتواند این پول در راستای خروج از چرخۀ بازتولید فقر قرار دهد. این پول را صرف کارها و فعالیتهای زودگذر و بیبازده میکند. این گونه است که این چرخه بارها و بارها بازتولید میشود.
باز هم به نقش سازمانهای مردم نهاد در برون رفت از این چرخه اشاره میکنم و میگویم این سمنها هستند که میتوانند با آموزش صحیح و در راستای ایجاد کسبوکار مناسب، افراد را یاری رسانند تا از این دور تسلسل فقر رهایی یابند.