طراحی ماشینهای هوشمندی که به انسان شباهت داشته باشند، دغدغهای به شمار میرود که از گذشتههای دور وجود داشته است. متخصصان علم رباتیک، بدون توجه به مسایل فلسفی یا روانشناختی مطرح در زمینه هوشمندی یا آگاهی و صرفا در جستجوی دستیابی به هدف خود، یعنی طراحی یک موجود مصنوعی، تلاش خود را برای طراحی رباتهای انسان مانند آغاز کردند. اما طراحی این رباتها، خواسته یا ناخواسته باعث طرح سوالاتی در مورد ماهیت آگاهی، هوشمندی و ذهن شده است. در یکی دو دهه اخیر رباتهایی طراحی شدند که از برخی جهات، رفتاری شبیه انسان دارند. رباتهای Cronos , ASIMO و Kismet را میتوان از این دسته نام برد.
این محققان، در طراحیهای خود تلاش کردند رباتهایی که میسازند از لحاظ روانشناختی نیز به انسان شباهت داشته باشد. واکنشهای این رباتها بسیار شبیه انسان است و افراد عادیای که با آنها روبرو میشوند، معمولا گزارش میکنند که احساس کردهاند که با موجودی دارای خصوصیات انسانی روبرو بودهاند. اگر زمانی برسد که این رباتها طوری رفتار کنند که همهی ویژگیهای انسانی همانند ویژگیهای عاطفی، شناختی و حرکتی را شبیهسازی نمایند، به گونهای که انسان نتواند آنها را از انسان واقعی تشخیص دهد، آیا در این صورت این ماشینها را نمیتوان موجودات ذهنمند در نظر گرفت؟ در واقع این سوال همان سوال قدیمیای است که توسط تورینگ(۱۹۵۰) برای تعریف هوشمندی طراحی شده بود. البته پاسخ دادن به این سوال در وضعیت فعلی با دانش کنونی، دشوار است. اما میتوان پیشبینی کرد که ادامه این تحولات حداقل تردیدهایی در مورد منحصر به فرد بودن انسان و برخی از ویژگیهایی که انسانیت او را تعیین میکنند، ایجاد نماید. این تردید به ویژه وقتی بیشتر میشود که بتوان از برخی سیستمهای بیولوژیکی در طراحی سیستمهای هوشمند استفاده کرد. همچنین میتوان رباتهایی را تصور کرد که قسمتی از وجود آنها را ماشین و بخش دیگری را سیستم بیولوژیکی تشکیل دهد. مواجهه با چنین رباتی، بیشتر از رباتهای پیشین ذهن و احساس ما را متقاعد خواهد کرد که ما با موجودی شبیه انسان روبرو هستیم. در کنار این حرکت برای شبیه کردن ماشین به انسان، مسیر مطالعاتی دیگری نیز وجود دارد که حرکتی در جهت مقابل را در پیش گرفته است. اضافه کردن ابزار و ادوات سختافزاری یا نرمافزاری به ذهن یا مغز انسان. در برخی از متون از چنین انسانی تحت عنوان Cyborg نام برده میشود. انسانی که حداقل بخشی از او مجهز به ادوات مصنوعی است. برای مثال افرادی که دچار نقص عضو هستند مانند کسانی که دست یا پای خود را از دست دادهاند به کمک جراحیهایی میتوانند از دست و یا پاهای رباتیک که با سیگنالهای مغزی کنترل میشوند استفاده کنند. به طور دقیقتر پیوند یک عضو رباتیک به یک بدن بیولوژیکی.
بر این اساس یک سوال اساسی به وجود میآید. تصور کنید در آینده با انسانی روبرو میشوید که ۳۰ درصد از بدن یا مغز او از ماشین است و با ماشینی روبرو میشوید که ۳۰ درصد از آن از طریق پیوند اندامهای بیولوژیکی موجودات زنده حاصل شده است. آنگاه اگر از شما خواسته شود که مشخص کنید که کدام یک از این دو انسان هستند؟ به احتمال زیاد پاسخ ورد اول خواهد بود. اما اگر با انسانی روبرو شوید که ۷۰ درصد از بدن و مغز او از ماشین باشد و با ماشینی روبرو شوید که ۷۰ درصد از آن از طریق پیوند اندامهای بیولوژیکی موجودات زنده حاصل شده باشد، آیا بار دیگر با همان قاطعیت از گزینهی اول دفاع میکنیم؟؟؟ یا باید به دنبال تعریف شاخصها یا نسبتهای جدید برای تعریف انسانیت باشیم؟؟؟؟
اینها سوالاتی هستند که به شدت فلاسفهی ذهن، انسانشناسها، متخصصین علوم اعصاب شناختی و در کل دانشمندان علوم شناختی درگیر پاسخ دادن به آنها هستند.