farhad.azadjoo70
farhad.azadjoo70
خواندن ۳ دقیقه·۶ سال پیش

معمای ادراک ما

خوب به تصویر زیر نگاه کنید. روی آن متمرکز شوید و فکر کنید که آیا می‌توانید تشخیص دهید این تصویر چیست؟

عکس بالا یک نقاشی بسیار معروف است که در کتاب کندل در ابتدای فصل مربوط به ادراک آمده است. این تصویر بالا تکه‌ای از نقاشی آقای Chuck Close میباشد. چیزی که در آن برای ما مهم است این است که ادراک ما به چه صورت شکل می‌گیرد؟ یا به صورت دقیق‌تر حالات روانی ما چگونه در هر لحظه بر اساس ورودی‌ها به مغز تغییر می‌کنند؟

حالات روانی به تمامی حالات ادراکی و درک از جهان اطراف ما است و اینکه در هر لحظه در چه وضعیتی به سر می‌بریم گفته می‌شود.

تکه‌های سازنده‌ی نقاشی بالا یک سری لوزی‌های طرح دار در کنار هم قرار گرفته هستند و با هم تصویر یک چشم پشت عینک را نشان می‌دهند.

سوال این است که چرا با دیدن عکس اول نمی‌توانیم تشخیص دهیم که تصویر چیست، ولی با دیدن تصویر کامل متوجه آن می‌شویم؟ شاید جواب این باشد که مغز یک شناسایی الگو انجام می‌دهد و الگوها را با هم تطابق می‌دهد. برای همین ما تصویر کامل را تشخیص می‌دهیم. ولی سوال این است که تصویر چشم همانی است که در تصویر کامل میبینیم! پس چه چیزی فرق کرده است؟

ما به دنبال جواب این سوال هستیم که چرا ما تصویر کلی را به منزله‌ی یک صورت ادراک می‌کنیم؟ و ریزه کاری‌های مغز ما برای فهم این داستان چیست؟

به نظر می‌رسد یک تفاوتی میان نگاه کلی و نگاه جزیی وجود دارد. به اصطلاح نگاه به Global features ها و Holistic features ها تفاوت‌هایی دارند. آن چیزی که سالیان سال فکر دانشمندان را مشغول کرده بود این است که چرا این اتفاق می‌افتد؟ چرا ادراک ما بر اساس جزییات تغییر می‌کند؟ در واقع آن‌ها به دنبال تعبیر مکانیستی بودند. یعنی اینکه آیا می‌توان یک مکانیزمی برای ادراک پیدا کرد؟

یک سوال اساسی و مهم دیگر این است که من چه هستم؟ اگر به خودمان نگاه کنیم مشاهده می‌کنیم که ما مجموعه‌ای از اندام‌ها هستیم. اندام‌ها تشکیل شده از انواع پروتین‌ها هستند. پروتین‌ها از مولکول‌ها تشکیل شده‌اند و مولکول‌ها از اتم‌ها. پس ما مجموعه‌ای از مولکول‌ها هستیم. حال اگر بدانیم که تقریبا هر ۵ سال یک بار، تمام مولکول‌های بدن با مولکول‌های جدید جایگزین می‌شوند، آیا ما هر ۵ سال یک بار تغییر می‌کنیم و یک فرد جدید می‌شویم؟ جواب خیر است. مفهوم من یا خود یک مفهوم پیوسته است. درکی که ما از خود داریم در طول زمان تغییر نمی‌کند. پس چه اتفاقی می‌افتد؟

ادراک همان کیفیت تجربه‌ای است که منحصر به فرد است. یکی از مباحث بسیار مهم و جذابی که در علوم شناختی و علوم اعصاب شناختی وجود دارد این است که سعی می‌شود ادراک و فعل و انفعالات مغز را به صورت مکانیستی توصیف کرد.

در این حوزه، طراحی آزمایشاتی که بتوان حالات روانی را با آن مورد بررسی قرار داد، به شدت سخت است. ما وقتی می‌خواهیم پدیده‌ی بسیار بزرگی مانند ادراک را که در نتیجه‌ی همان فعل و انفعالات سلول‌های عصبی است را بدست بیاوریم، یک راه این است که نحوه‌ی فعالیت این سلول‌ها را مشاهده کنیم. فرض کنید که ما تک تک فعالیت این سلول‌ها را درآوردیم و بعد می‌خواهیم ببینیم که ادراک از کجای این فعالیت‌ها به وجود می‌آید؟ پاسخ به این سوال بسیار سخت است. زیرا ما با ویژگی‌ایی بر می‌خوریم که آن ویژگی‌ها به صورت تکی هیچ مولفه‌ی سازنده‌ای ندارند ولی وقتی تعدادی از این ویژگی‌ها در کنار هم قرار می‌گیرند، ناگهان مولفه‌های سازنده پدیدار می‌شوند. کلونی مورچه‌ها یک مثال بسیار خوب از این موضوع است. مورچه‌ها موجوداتی هستند که از هوش بسیار پایینی برخوردار هستند. یعنی در سطح فردی باهوش نیستند. ولی در ارتباط با همدیگر یک سری ویژگی‌هایی را به وجود می‌آورند که هوش جمعی آن‌ها را بسیار بالا می‌برد. این ویژگی‌ها منحصر به مجموعه است و در تک تک اجزا وجود ندارد.

بنابراین ایجاد ارتباط بین کل و جز بر اساس ویژگی‌ها یکی از مشکلات بزرگی است که در مطالعات علم اعصاب شناختی وجود دارد. اگر بخواهیم به عکس اول بازگردیم، اجزای تشکیل دهنده عکس، یک سری لوزی هستند که کنار هم چیده شده‌اند. هر کدام از این لوزی‌ها هیچ نسبتی با مجموعه کلشان ندارند. با کنار هم قرار گرفتن آن‌ها، وقتی به آن نگاه می‌کنیم در یک شرایط خاص آن ادراک تصویر چهره شکل می‌گیرد.

به صورت کلی ما می‌خواهیم بفهمیم که پدیده‌های روانی که مهم‌ترین آن‌ها چیزهایی مثل دیدن، شنیدن، توجه کردن، تصمیم گرفتن، حرف زدن و فکر کردن به چه صورت دارد در مغز ما پیاده‌سازی می‌شود.

علوم شناختیعلوم اعصاب شناختی
دانشجوی دکتری مهندسی کامپیوتر دانشگاه تهران، علاقه‌مند به حوزه علوم شناختی و اعصاب شناختی، فلسفه، هوش مصنوعی، علوم داده، بصری سازی داده، روان‌شناسی، اقتصاد و مالی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید