چند سال پيش، يك پاسخگوی تلفن، هر روز تماسی از مردی دريافت میکرد كه وقتِ دقيق را میپرسید.
اين كار هفتهها ادامه داشت. عاقبت پاسخگو از آن مرد پرسيد كه چرا هر روز زنگ میزند و وقتِ دقيق را میپرسد؟ مرد گفت: «زيرا من مسئول به صدا درآوردن سوتِ ظهر هستم!» پاسخگوی تلفنی گفت: «خوب اين قدری عجيب است! زيرا من هر روز ظهر با شنيدن صدای سوتِ ظهر، ساعتم را تنظيم میکنم!»
○ داستانی ساده ولی تمثيلی دقيق از زندگی ماست. ما به ديگری وابسته هستيم و هرچه میگذرد بيشتر به ديگران وابسته میشویم به طوری که در نهایت فراموش میکنیم هرچیزی از کجا آمده است...
مهندس عمران؛ پادکست «خوانش کتاب برای انسان خردمند»؛ نویسندهی علمی/تخیلی؛ مترجم و ویراستار؛ گوینده و تهیهکننده رادیو در سالهای دور! عاشق موسیقی، سینما، اخترفیزیک، اتیمولوژی، زبانشناسی و...