چند وقت قبل فیلمی دیدم به کارگردانی “شهاب حسینی” به نام “ساکن طبقه ی وسط”.
داستان جوانی بود سرگشته که در طبقه ی وسط بود و گاه به طبقه ی پایین (یعنی جهنم) گرایش پیدا می کرد و گاه به طبقه ی بالا (یعنی بهشت).
آخرش هم رفت طبقه ی بالا و اتفاقا یک “حوری خوشگل” آنجا انتظارش را می کشید و فیلم تمام شد.
فحوای فیلم این بود که چنانچه به “عرفان” روی آورید، سرگشتگی شما پایان می یابد و چه بسا یک حوری خوشگل هم نصیبتان شود. متاسفانه به شکل کاملا نگران کننده ای این نوع تفکر گرایش به عرفان (میستیسیزم) در ایران در حال گسترش است.
علت گسترش عرفان واضح است. مردمی که از “شرعیات” خسته شده اند و در عین حال نمی خواهند دین و آیین آبا و اجدادی خود را کنار بگذارند، به طور روز افزونی به انواع عرفان های نوظهور پناه می برند. به این ترتیب هم مدرن زیسته اند (یعنی از شرعیات دست و پا گیر فرار کرده اند) و هم دین خود را به نحو “شیک” حفظ و وجدان خود را آسوده کرده اند.
مشکل اینجاست که عرفان یا همان صوفیگری، در ایران از آنچنان غنایی برخوردار است که به سختی می توان با آن درافتاد و پایه هایش را به چالش کشید. شاید بشود “عطار” را گوشمالی داد، اما با غولی چون “مولوی” چه کنیم؟ من بارها گفته ام که نبوغ مولوی حتی اگر در شیطان پرستی نیز به کار می افتاد، اکنون شیطان پرستی نیز یکی از نحله های اصلی تفکر اسلامی می شد. همان طور که “صوفیه” و “عرفانی گری” نیز با داشتن “مولانا” همچنان پرفروغ است.
اما بهرحال آنقدر هم بی دست و پا نیستیم. شاید بشود مطلب بی اساسی را با تزیینات قشنگ و مشعشع برای مدتی به مردم ارائه کرد، اما این کار را نمی توان برای همیشه انجام داد. حتی اگر نبوغ شخصی چون مولانا در آن به کار بسته شده باشد.
بیش از دو هزار سال فلسفه ی سیاسی افلاطون، نشات گرفته از نبوغ وی، حاکم بلامنازع تفکرات فلسفه ی سیاسی در جهان بود. بسیار باعث تعجب خواهد بود اگر بدانیم حتی نحوه ی حکومت داری در مسیحیت و در اسلام تا چه اندازه متاثر از افکار وی در حکومت داری است و فلسفه ای که به نام فلسفه ی اسلامی می شناسیم، تا چه اندازه مرهون تفکرات افلاطون و شاگرد وی ارسطوست. تنها در قرن گذشته بود که افکار سیاسی وی به طور جدی به نقد کشیده شد (به طور مشخص توسط کارل پوپر) و نشان داده شد که آنچه افلاطون در کتاب غلط انداز “جمهوری” خود از “مدینه ی فاضله” به تصویر کشیده، در واقع در ایده آل ترین حالت “یک جامعه ی بسته ی توتالیتر” است!
همین کار را باید با تلقی “مولوی و عطار بزرگ” از مدینه ی فاضله نیز انجام داد، تا نشان دهیم، “عرفانی گری” و صوفیه آنطور زیبا که توسط آنها ترسیم شده، در واقع سرابی بیش نیست . بر خلاف آنچه عامه می پندارند و شهاب حسینی نیز در فیلمش به تصویر کشیده، به رهایی از سرگشتگی و رسیدن به “حوریان پریوش” نمی انجامد.