اگر جردن بی. پیترسون را بشناسید، میدانید که او روانشناس است. روانشناسی که با مطالعه و تحقیق روی کتب مذهبی، فلسفی، تاریخ طبیعی و ادبی، آوردن داستانهایی از زندگی شخصی و همینطور بررسی ایدئولوژیهای مختلف در کتاب ۱۲ قانون برای زندگی سعی دارد قوانینی راهگشا برای بهبود سبک زیستن شما ارائه دهد.
کتاب به ۱۲ فصل تقسیم میشود. هر فصل شامل توضیح مبسوط یک قانون است. در شروع هر فصل، با تصویرگری اتان ون. اسکایور، نقاشیهایی از دو کودک داریم که در تناسب با تفسیر آن قانون و بطور کلی دربارهی روشهای مختلف کشف دنیا توسط کودکان است. چهرهی دو کودک تکرارشونده در تصاویر، ممکن است شما را به یاد دو فرزند جردن پیترسون بیندازد. کودکانی که بجز آوردن داستانهایی از آن دو، احتمالاً الهامبخش پیترسون در نوشتن این کتاب نیز بودهاند.
هر قانون با داستانها و جملات شاخصی از علوم متنوع سعی در اثبات درستی آن قانون برای خوانندهی خود دارند؛ منتها نوع چینش و آوردن دلایل و مطالب آنقدر پراکنده و ناپیوسته است که شما مدام مجبور میشوید به عنوان آن قانون مراجعه کنید تا یادتان بیاید که هدف از ارائهی این توضیحات، نتیجهگیری دربارهی چه بوده است. جملهای که همین الان خواندهاید چهطور بود؟ بسیار طولانی، درست است؟ آنقدر طولانی که احتمال دارد شروع آن را به یاد نیاورید. دربارهی توضیح هر قانون در بیشتر قسمتهای این کتاب هم همین احساس به شما دست خواهد داد. عمق پراکندگی میان مطلب گاهی آنچنان زیاد است که به درهای میماند که جلوی پیشروی پای دوندهی چشمان شما را در ادامهی مطالعه میگیرد. هر چند، گاهی نیز انسجام مطلب بیشتر حفظ شده و تنها با ذکر نقلقولهایی مختصر از نویسندگان، فیلسوفان و روانشناسان شاخص، درک مطلب سادهتر میشود.
نگاه پیترسون نسبت به زن و مرد و تفسیر او از این دو جنس به نظر من سوگیرانه و نادرست است. در فصل یازدهم کتاب، مطالبی میخوانیم که در آنها به نظر میرسد پیترسون موافق نظام مردسالارانهی حاکم بر جهان است. او، در بخشهایی از کتاب سعی دارد تفاوتهای که فرهنگ برای زنان و مردان قائل میشود، بهطور مثال در باب تقاضای حقوق برابر برای کار برابر، را به گردن طبیعت بگذارد یا در قسمت دیگری از همین فصل، با نوعی تمسخر ضمنی، وجود حقوق برابر را با سوال دربارهی شرایط انسانهای ناتوان و معلول و نژادهای مختلف، غیر ممکن نشان میدهد.
کیفیت ترجمهی کتاب از دید یک خواننده:
ترجمه به اندازهی کافی روان و راحتخوان نیست. از جهتی شاید بتوان این مسئله را مربوط به نوع نوشتار متن اصلی دانست. نوشتاری که بیشتر از هر چیز شما را به یاد یک شوی تلویزیونی میاندازد. حین مطالعهی کتاب، شما به سادگی میتوانید مرد ۶۰ سالهای را تصور کنید که با شور و حرارت زیاد، به لنز دوربین فرضی مینگرد و با اعتماد به نفس فراوان، زبان بدن موثر و کلامی نافذ، شما را به همراهی با بینش خود دعوت میکند. از طرفی، در قسمتهایی از کتاب، توضیح مترجم در پاورقی ضروری به نظر میرسید. توضیحاتی که به فهم مطلب کمک زیادتری میکرد. بطور مثال، در صفحهی ۱۴۶ کتاب در جملهی نظریهی دههی شصتی، لازم بود مترجم توضیح مختصری دربارهی این نظریه برای روشن شدن ذهن خواننده بدهد.
با این همه، از دید من، ۱۲ قانون برای زندگی، کتابیست همهخوان که شما برای مطالعهی آن نیازی به دانش خاصی ندارید. اغلب مطالب کتاب همان دانش درونی شماست. همانهایی که شما پیش از این نیز میدانستهاید؛ از آن نوع دانشهایی که در درون همهی ما وجود داشتهاند و تنها نیاز به آیینهای برای باز دیدن آنها داریم. با این وصف، دریافتهایی که در قالب این کتاب خودیاری مفید با خواندن این کتاب به شما داده میشود، به شما بینش جدیدی میدهد: مسئولیت پذیری و قانونمند شدن و ماندن شما و تاثیر آن بر زندگی حال و آیندهی شما.