مثنوی مولانا گنجینهای کمیاب است که میکوشم حتی برای سامان دادن به کارهای کاملاً روزمره و دنیایی به آن پناه ببرم و از آن چاره بجویم.
یکی از مفاهیم بسیار عمیق و کارگشای مثنوی «نعل بازگونه» است. در گذشته سواران گاهی برای گمراه کردن دشمن، نعلهای اسبشان را وارونه میزدند تا کسی که در پیشان بود در جهت عکس برود.
مولانا از این پدیده استفادههای زیبایی کرده و بسیاری از مفاهیم را در قالب نعل وارونه دیده است. رنج و راحتی و شادی و غم از جملۀ این نعلهای وارونهاند؛ یعنی برای رسیدن به راحتی باید به دنبال رنج رفت و برای رسیدن به شادی به دنبال غم.
همین طور برعکس آن هم صادق است؛ یعنی اگر کسی به دنبال راحتی باشد، خودش را به رنج میاندازد.
وقتی آغاز کاری یا ادامهدادنش برایمان دشوار است، میتوانیم با تکیه بر این مفهوم به خودمان یادآور شویم که در واقع داریم با تحمل این رنج بهسوی شادی پس از آن میرویم. همین طور راحتتر میتوانیم از شادیهای زودگذری صرفنظر کنیم که در پس آنها رنجی به مراتب طولانیتر خواهیم کشید.
یک تکه شیرینی که لذت خوردنش شاید چند دقیقه زمان ببرد؛ اما چند ساعت بعدش را به سرزنش کردن خودم برای خوردنش سپری کنم و حتی روزهای بعد با دیدن شاخصهای در معرض خطر سلامتیام ناراحتی بیشتری گریبانم را بگیرد، برایم مصداق سادهای ازهمین شادی زودگذر است که رنج بزرگتری را به دنبال دارد.
یا انبوه کارهای روزمرهای که هیچ لذتی هم در آنها نیست؛ اما به انجام رساندنشان آسودگی خاطر و آرامش و رضایتی در پی دارد که برایم همان شادی بزرگتر پس از رنج است.
فکر میکنم بیشتر آدمها برای پرهیز غذایی یا انجام دادن کارهای روزمرهشان به چنین فلسفهبافیهایی نیاز ندارند؛ اما احتمالاً کسانی هم باشند که همین چیزهای به ظاهر کوچک برایشان کشمکشهای درونی بزرگی میسازد. برای همین فکر کردم ممکن است نوشتن تجربه و راهبرد خودم در برخورد با چنین مسائلی برای دیگرانی هم مفید باشد.
در پایان این نوشته قسمت کوتاهی از مثنوی را میآورم که عنوان منثور بخش بیستویک از دفتر پنجم است و مولانا دربارۀ مفهوم نعل بازگونه میگوید: