ویرگول
ورودثبت نام
فریبرز ورموئی
فریبرز ورموئی
خواندن ۱۲ دقیقه·۱ سال پیش

ده خطای شناختی پر کاربرد در روانشناسی معامله گری

-
-


سوگیری های شناختی (Cognitive Bias) چیست و شناختن آن چه اهمیتی دارد؟


سوگیری های شناختی شبیه راه های میانبری برای مغز شما هستند تا این ارگان پیچیده بتواند در سریع ترین زمان ممکن تصمیم گیری کند،سوگیری های شناختی تاثیر بسیار زیادی در نحوه عملکرد شما در تصمیم گیری های روزانه دارند.

توضیح ساده تر این است که مغز شما راه هایی برای کمتر مصرف کردن انرژی از طریق تصمیم گیری سریع و میانبرهای ذهنی دارد که به در اصطلاح به آن رهیافت آنی مغز (Heuristics) میگویند.

مشکل اصلی اینجاست که ما خیلی اوقات از وجود این سوگیری ها مطلع نیستیم و حتی زمانی که آنها را میشناسیم در هنگام معامله کردن به دلیل فشار بالای روانی اینکه بتوانیم منطق خود را آنقدر قوی ساخته تا در دام سوگیری های شناختی نیوفتیم نیازمند زمان و تمرین زیادی است،اما مهمترین قدم در زمینه حل مشکلات رواشناختی معامله گری اول شناخت مشکل است.



1- سوگیری تاییدی (Confirmation Bias) :

سوگیری تایید به این معنی است که ما تمایل داریم فقط به دنبال اطلاعاتی باشیم که با آن موافقیم یا به عبارت دیگر : گرایش به جستجو در اطلاعات یا تعبیر کردن آن به نحوی که باورها یا فرضیه‌های خودِ شخص را تأیید کند.

به عنوان مثال شما در زمانی که بازار کریپتوکارنسی در حال رشد است و از همه جا اخبار مثبت در حال رسیدن است بدون توجه به وضعیت تکنیکالی چارت که نشان دهنده ضعف روند و یا بریک اوت نزولی است بیت کوین میخرید! بعد از آنکه بازار شروع به ریزش میکند و شما در ضرر هستید به جای بررسی شرایط به صورت بی طرفانه و قبول وضعیت موجود فقط به دنبال اخباری میگردید که فرضیه صعودی شما را تایید کند و یا چشمتان فقط به سطوح حمایتی پیش رو است و شکسته شدن آنها یکی پس از دیگری را نادیده میگیرید!

راه حل : صبر کنید و از خودتان یک سوال بپرسید : چه اطلاعاتی در خلاف جهت ذهنیت من موجود است که شاید آنها را نادیده گرفته باشم؟ کسانی که نظری خلاف نظر من دارند چه دلایلی دارند؟



2-سوگیری تازه گرایی (Recency Bias) :

شاید سوگیری تازه‌گرایی ترجمه خیلی خوبی برای Recency Bias نباشد. برای مثال شاید پیش خودتان فکر کنید که سوگیری تازه‌گرایی یعنی «نو که اومد به بازار، کهنه می‌شه دل‌آزار». با علم بر این که این ترجمه غلط‌انداز است، صرفا به خاطر مصطلح بودن این عبارت، ما هم برای ترجمه مجدد آن تلاش نمی‌کنیم.

این پدیده روانشناختی معتقد است که افراد هنگام تصمیم‌گیری به اطلاعات و اخبار جدید بیشتر اهمیت می‌دهند. در واقع می‌توان گفت که ذهن ما به اطلاعات و اتفاقات جدید، وزن بیشتری می‌دهد.

به عنوان مثال فرض میکنیم شما به صورت سیستماتیک معامله میکنید وقتی در چند معامله پیاپی با حد ضرر رو به رو میشوید ایمان به سیستم خودتان را از دست میدهید در صورتی که زمانی که به بررسی گذشته بازار با همین سیستم پرداخته بودید چند ضرر متوالی کاملا طبیعی به نظر میرسید و مشکلی در روند سود دهی سیستم شما ایجاد نمیکرد.

راه حل : این سوال را از خودتان بپرسید : آیا در داده های گذشته که مورد بررسی قرار دادم این مورد تکرار شده بود؟و آیا برای ضررهای متوالی چاره ای اندیشیده ام؟




3-مغلطه ی هزینه هدر رفته (Sunk-Cost Fallacy) :

مغلطه هزینه‌ی هدر رفته موقعی اتفاق می‌افتد که شخصی استدلال کند باید روی فلان چیز وقت، پول و… بیشتری صرف کرد، چون اگر شکست بخورد، وقت، پول و… که تاکنون صرف آن شده هدر می‌رود. شخصی که چنین طرز فکری دارد، این نکته‌ی مهم را در نظر نمی‌گیرد که اگر پروژه قرار است به نتیجه نرسد، صرف هزینه‌ی بیشتر فقط ضرر نهایی را بیشتر خواهد کرد.

در یک مطالعه کلاسیک با حضور ریچارد تالر و دانیل کانمن (هر دو برنده جایزه نوبل)، به دانش‌آموزان یک لیوان داده شد و از آنها پرسیده شد که آن را برای خودکاری با ارزش مشابه به عنوان جایگزین به چه قیمتی میفروشند؟ آزمایش‌کنندگان دریافتند که میانگین قیمتی که دانش آموزان حاضر به فروش لیوان خود بودند، دو برابر بیشتر از آن چیزی بود که حاضر بودند برای تهیه لیوان بپردازند.

به دلیل بیزاری ما از ضرر (همچنین به عنوان نظریه چشم انداز شناخته می شود - یکی دیگر از سوگیری های بزرگ که بعداً به آن خواهم پرداخت) این می تواند تأثیر شدیدی بر موفقیت معاملات ما داشته باشد. ما معامله‌ای را روی AUDUSD انجام می‌دهیم، با سود یا زیان تنها 50 پیپ. با این حال، وقتی معامله در جهت عکس ما میرود، اولین کاری که اغلب انجام می دهیم چیست؟ حد ضرر خود را جا به جا میکنیم زیرا ما "می دانیم که جهت بازار عوض خواهد شد." ما برای خود داستان هایی مانند "یورو ارزان است، مطمئناً افزایش پیدا خواهد کرد." تعریف میکنیم!

راه حل : حد ضرر و حد سود خود را در جایی که هستند نگه دارید و به این فکر کنید که چرا آنها را در این سطوح قرار داده اید.



4-مغلطه قمار باز (The Gambler’s fallacy):

اگر تصور کنیم که به خاطر چند بار انجام دادن و محقق نشدن نتیجه‌ای، این بار خواسته ما اتفاق خواهد افتاد دچار مغالطه قمارباز (Gambler’s Fallacy) یا مغالطه مونت کارلو شده‌ایم.

شاید برایتان پیش آمده باشد که با دوستتان قرار گذاشته باشید یک سکه را پرتاب کنید. اگر خط بیاید، شما او را به چیزی مهمان می‌کنید اما اگر شیر بیاید شما برنده‌اید. بار اول خط می‌آید و دوستتان برنده می‌شود. ناراحت می‌شوید و اصرار می‌کنید یک بار دیگر سکه پرتاب کنید.

باز هم خط می‌آید. کمی کلافه‌تر می‌شوید. یک بار دیگر شانستان را امتحان می‌کنید و باز هم خط می‌آید! برخی افراد در این مواقع می‌خواهند بار دیگر هم سکه پرتاب کنند. در واقع فکر می‌کنند چون سه بار پشت هم خط آمده و باخته‌اند، این بار دیگر باید شیر بیاید و ببرند. اما این استدلال خطا دارد زیرا بنا به قانون احتمالات همواره شانس شما در هر بار پرتاب سکه 50-50 میباشد.

راه حل : به دلیل اصلی که در پشت ورود شما به این معامله است فکر کنید و این نکته را در نظر بگیرید : فقط به این خاطر که در حال حاضر بازار رفتاری خلاف معامله شما انجام داده است به معنی تغییر جهتش نیست .



5-رفتار گله ای (Herd behavior) :

رفتار گله ای رفتاری است که در آن افراد تمایل دارند به اعمال دیگران واکنش نشان دهند و از آنها پیروی کنند. این رفتار شبیه به واکنش حیوانات به صورت گروهی است، زمانی که آنها به طور هماهنگ از مسیر خطر (خطر درک شده یا غیر قابل درک)، فرار می کنند. حرکت گله ای یا رفتار گله ای با مفهوم فقدان تصمیم گیری فردی یا درون نگری متمایز می شود و باعث می شود که افراد درگیر به شیوه ای مشابه با دیگران در اطراف خود فکر و رفتار کنند.

راه حل : همواره به یاد داشته باشید که اگر آنچه همه انجام میدهند همواره منجر به نتایج درست میشد، امروز همه موفق و ثروتمند بودند!



6- تعصب پسینی (Hindsight Bias) :

مردم اغلب بر این باورند که پس از وقوع یک رویداد پیش بینی میکردند یا حتی میدانستند که پیش از وقوع ، نتیجه آن رویداد چگونه بوده است.

به عنوان مثال، امروزه بسیاری از سرمایه گذاران به سهام اپل نگاه می کنند و معتقدند که دو دهه پیش این یک انتخاب واضح بود! ظهور اپل به هیچ وجه قابل پیش بینی نبود و کاملاً ممکن بود که اپل به شرکتی که امروز میبینیم تبدیل نشود و در عوض ورشکست شود.

مشکل این است که سرمایه گذاران با سوگیری از گذشته متوجه الگوهای رویدادهای گذشته می شوند. سپس سعی می کنند همان الگوها را برون یابی کرده و در رویدادهای حال یا آینده به کار گیرند.

راه حل : فقط همواره وانمود نکنید که میدانید چه اتفاقی قرار است بیفتد ، اگر به باور خود اطمینان داشتید پس قبل از وقوع ان رویداد خود را وارد بازی میکردید .



7- اثر بیش اعتمادی ( اعتماد به نفس کاذب ) (Over confidence effect) :

در این سوگیری مخصوصاً زمانی‌که اعتماد و اطمینان نسبتاً بالا باشد، اعتماد ذهنی فرد به قضاوت‌های خود، بیش از صحت عینی این قضاوت‌ها خواهد بود.بیش اعتمادی یک نمونه از سوگیری در درجه‌بندی احتمالات ذهنی است. در ادبیات پژوهشی، بیش اعتمادی به سه شیوه مجزا تعریف شده‌است: (۱) بیش ارزیابی عملکرد واقعی خود؛ (۲) خود-برتر-اِنگاری یا قائل شدن جایگاه بالاتر برای عملکرد خود در مقایسه با دیگران؛ (۳) دقت بیش از اندازه در بیان قطعیت توجیه ناپذیر نسبت به صحت باورهای خود.

راه حل : از خود این سوال را بپرسید : چه چیزی باعث میشود من با وجود اینکه میدانم اطلاعاتی که من در حال مشاهده آنها هستم را دیگران هم میبینند (به عنوان مثال چارت قیمتی) به این فکر کنم که برتر از دیگران هستم؟ بازار در نهایت از شما آدم متواضعی خواهد ساخت اما چرا متواضع بودن را قبل از آنکه بازار به ما یاد دهد ، یاد نگیریم ؟

افتادگی آموز اگر طالب فیضی / هرگز نخورد آب زمینی که بلند است

بیدل دهلوی



8- اثر لنگر انداختن (Anchoring Effect) :

لنگر انداختن نوعی سوگیری شناختی است که طی آن ذهن در فرآیند تصمیم‌گیری، بیشتر به نخستین اطلاعاتی که به دست می‌آورد تکیه می‌کند. ذهن روی اطلاعات اولیه یا قسمتی از آن گیر می‌افتد و زحمت جستجوی بیشتر را به خود نمی‌دهد. معمولا وقتی ذهن لنگرش را در قسمت خاصی از اطلاعات می‌اندازد، جانب‌دار می‌شود.

طبق « اثر لنگر انداختن»، معمولاً اولین گزینه‌های ارائه شده، تأثیر به سزایی را در انتخاب افراد بین گزینه‌های موجود دارند. زمانی که سوزن فکر و تصمیم‌گیری فرد، بر روی مورد خاصی گیر کند، تصمیم‌گیری‌ها و قضاوت‌های آتی وی، در طی مقایسه موارد موجود با مورد یا موارد اولیه شکل می‌گیرند.

اثر لنگر انداختن، اولین بار توسط آموس تورسکی و دنیل کانمن مطرح شد. آن‌ها در مطالعه خود شرکت کنندگان را به دو گروه تقسیم کردند. به هر دو گروه برای حل حاصل‌ضرب فقط پنج ثانیه فرصت داده شد:

از دسته اول خواسته شد تا حاصل ضرب اعداد یک تا هشت را محاسبه کنند. ۸×۷×۶×۵×۴×۳×۲×۱

از دسته دوم خواسته شد که حاصل ضرب اعداد هشت تا یک را محاسبه کنند. ۱×۲×۳×۴×۵×۶×۷×۸

از آنجایی که شرکت‌کنندگان، فرصت کافی برای محاسبه حاصل ضرب اعداد را نداشتند، مجبور بودند تا پاسخ را تخمین یا به عبارتی حدس بزنند. پاسخ گروه اول به طور متوسط، حول و حوش ۵۱۲ بود؛ ولی گروه دوم به طور متوسط پاسخی حدود ۲۲۵۰ ارائه دادند. پاسخ صحیح این حاصل ضرب ۴۰۳۲۰ است. حال این سؤال مطرح است که دلیل این اختلاف فاحش بین پاسخ‌ها در چه بوده؟

در توالی اول، اعداد بین ۱ تا هشت مقدار حاصل ضرب با مقداری کم آغاز شده و شرکت کنندگان فرصتی برای محاسبه کل اعداد را نداشتند. در توالی دوم، اعداد بین ۸ تا ۱، حاصل ضرب اعداد اولی به مراتب اعداد بزرگتری بود. افراد با تکیه بر دیدگاه اولیه خود از این حاصل ضرب پاسخ‌هایی به شدت متفاوت داده بودند.

در آزمایشی دیگر از دو گروه این سؤال پرسیده شد که، گاندی در قبل از سن ۹ سالگی فوت کرده یا بعد از سن ۱۴۰ سالگی؟ در هر دو گروه لنگرهای فکری ارائه شده مشخصا کاملاً اشتباه بوده‌اند؛ ولی با این حال باز هم متوسط پاسخ‌های دو گروه سنین متفاوتی بود. گروه اول متوسط سن ۶۰ و گروه دوم سن ۶۷ سالگی را پاسخ داده بودند. در این حوزه تحقیقات و آزمایش‌های زیادی انجام شده. حتی در برخی آزمایش‌ها شرکت کننده‌ها از لنگرهای فکری‌شان در تصمیم‌گیری آگاه می‌شدند ولی با این حال پژوهش‌ها نتایج مشابهی داشتند.

راه حل : غلبه بر این یکی سخت است زیرا مطالعات نشان می دهد که این سوگیری بدون اینکه ما بدانیم در ناخودآگاه ما پنهان است اما بهترین راه این است همواره این سوگیری را به خود یادآوری کنیم و در تحلیل رفتار های خودمان به کار بگیریم .




9- سوگیری همسازی (Consistency Bias) :

مانند مغلطه هزینه هدر رفته ، ما همواره میخواهیم در کارهایی که انجام میدهید ثابت قدم یا پایدار باشیم .

به عنوان مثال دوست نداریم که کسی به ما بگوید کاری را که هفته گذشته گفته بودیم انجام میدهیم انجام نداده ایم و نظرمان تغییر کرده است .

میل به ثبات در معامله گری یعنی ما همواره دوست داریم برنده و مدام در حال سود کردن باشیم. چرا ؟ چون برای ما ثبات به معنی برتری ذهنی و قدرت است .

راه حل : باید این نکته را بدانیم که ثبات (Consistency) و کامل بودن (Completeness) با یکدیگر رابطه عکس دارند.یعنی یک سیستم اگر با ثبات باشد،کامل نیست و اگر کامل (کامل به معنی بدون نقص) باشد ثبات نخواهد داشت .



10-اثر هاله ای (Halo Effect) :

خطای هاله ای یک خطای شناختی است که بر اساس آن، من یکی از ویژگی‌های شما را می‌بینم و بر اساس آن ویژگی در مورد سایر ویژگی‌های شما پیش‌داوری می‌کنم.

شاید برای شما جالب باشد که چرا برای نام‌گذاری این خطا، از لغت هاله یا Halo استفاده شده است:

ترسیم هاله‌ی نور به دور سر افراد مقدس، سنتی بود که از زمان نقاشی‌های قرون وسطی رایج شد.

هاله‌ی نور در این نقاشی‌ها گاهی چنان بزرگ و درخشان بود که بخشی از چهره‌ی واقعی فرد هم دیده نمی‌شد و تحت تاثیر آن هاله قرار می‌گرفت.

اثر هاله‌ای، به همین ماجرا اشاره دارد:

ممکن است زیبایی یک نفر، چنان زیاد باشد که قضاوت دیگران در مورد هوش او، تحت تاثیر این زیبایی قرار بگیرد. به عبارتی، از میان دو فرد که همه‌ی ویژگی‌های آنها مشابه است و فقط یکی چهره‌ی زیباتری دارد، احتمال بیشتری وجود دارد که مردم، او را تیزهوش‌تر ارزیابی کنند.

زیبایی بر روی سایر مشخصات او، اثر هاله‌ای داشته است.

فرض کنید شما بنا بر سیستم شخصی خودتان تشخیص میدهید که باید روی شاخص S&P 500 وارد پوزیشن خرید شوید، در همان لحظه در یکی از کانال های خبری میبینید که وارن بافت غول سرمایه گذاری برای بازار سهام آمریکا ریزش و افت قیمت را پیش بینی کرده است در آن لحظه شما فکر میکنید چون وارن بافت سرمایه گذار ثروتمندی است پس تمام پیش بینی های او در مورد قیمت سهام باید درست باشد و از خرید خود منصرف میشوید در صورتی که اگر گذشته را بررسی کنید میبینید که حتی وارن بافت بزرگ هم تعداد زیادی پیش بینی غلط داشته است.

راه حل : ما باید این را بدانیم که سرمایه گذاران بزرگ برنامه ها و استراتژی های متفاوتی با ما دارند و اطلاعاتی که ما آنها را تحلیل میکنیم ممکن است با آنها متفاوت باشد و هر پیش بینی قبل از به وقوع پیوستن آن رویداد، هم میتواند درست باشد و هم غلط.



خطای شناختیروانشناسی معامله گریتریدحد ضرروارن بافت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید