هانس دیتر فلیک سرمربی که در سال 2020 با بایرن مونیخ 8-2 بارسلونا را تار و مار کرد به عنوان سرمربی بارسلونا منسوب شد. از ماه ژانویه که ژاوی استعفای خودش را از سرمربیگری بارسا اعلام کرده بود در رسانههای معتبر عنوان شده بود که فلیک خودش را برای جانشینی ژاوی آماده میکند و مشغول یادگیری زبان اسپانیایی است. تا اینکه امروز اعلام شد که او با قراردادی دو ساله و دستمزد سالانه فقط 3 میلیون یورو این سمت را پذیرفته است. این برای اولین بار نیست که یک سرمربی یا بازیکن بزرگ، بیتاب پیوستن به دو غول بزرگ فوتبال اسپانیا است که حتی فردی مثل هانسی فلیک که با بایرن مونیخِ بزرگ، شش گانه را فتح کرده، حاضر است به خاطر اوضاع مالی ناگوار بارسا، دستمزدی بسیار پایینتر از ارزش واقعیاش بپذیرد و رویای خود را برآورده کند.
این اتفاق بار دیگر حقیقتی را آشکار میکند که این دو باشگاه با تمام باشگاههای جهان فرق دارند و آنها را میتوان سمبل فوتبال باشگاهی جهان دانست. بیدلیل نیست که پرطرفدارترین باشگاههای فوتبال جهان هستند. واقعا این وجه تمایز رئال و بارسا با سایر باشگاهها از کجا میاد؟ چرا حتی باشگاههای بزرگی مانند میلان، اینتر، یوونتوس، منچستریونایتد، لیورپول و بایرن مونیخ را نمیتوان با رئال و بارسا مقایسه کرد؟ در این مطلب، قصد بر این نیست که از دریچه تاریخ آنها، موضوع را بررسی کنیم. بلکه میخواهیم به بهانه برای اثبات این قضیه، وجه دیگری از موضوع را بررسی کنیم.
حتما بارها و بارها از قول بازیکنان و مربیان خوانده یا شنیدهاید که رویای حضور در بارسلونا یا رئال مادرید را دارند یا آنها را بزرگترین باشگاههای دنیا میدانند. شاید تکراریترین نمونه آن فرانچسکو توتی باشد. اسطوره ابدی رم، هربار که فرصت میکند از علاقه خود به رئال مادرید میگوید. حتی کسانی که با تیمهایشان در ابرها سیر میکنند از این قائله مستثنی نیستند. هنوز نگاههای آمیخته به کنجکاوی ژوزه مورینیو به سکوهای برنابئو پس از فتح لیگ قهرمانان اروپا با اینتر از خاطرمان نرفته. یا تقلای کریس رونالدو که هرفصل با منچستر یونایتد به نیمه نهایی و فینال لیگ قهرمانان صعود میکرد برای انتقال به باشگاه رویاهاش، رئال مادرید، که در آن مقطع عادت به حذف هرساله در یک هشتم نهایی رقابتها میشد. در مورد کاکا که در آن مقطع در میلان آقایی میکرد هم همین قضیه صدق میکند. حتی دیوید بکام و تونی کروس که محصول آکادمی باشگاههای بزرگی مثل منچستر یونایتد و بایرن مونیخ بودند، پس از ورود به مادرید، آنها را بزرگترین باشگاه روی کره زمین قلمداد کردند.
در مورد بارسلونا هم اوضاع به همینگونه بوده. ایلکای گوندوغان، کاپیتان منچستر سیتی که در اوج قدرت و غرور، فاتح سه گانه میشود و جام قهرمانی چمپیونزلیگ را بالای دستان خودش میبرد، پیشنهاد تیم موردعلاقه دوران کودکی، او را وسوسه میکند حتی اگر بارسلونا، ذرهای نشانی از بارسلونای دوران پرشکوهش نداشته باشد. یا روبرت لواندوفسکی که با بایرن مونیخ شش گانه را فتح میکند و هرساله با بالای 30 گل، پادشاه بوندسلیگا باشد، برای پیوستن به بارسلونا حاضر است تا در تمرینات بایرن مونیخ شرکت نکند. حتی سال 2013 را به خاطر میآوریم که لوییز سوارز در سودای پیوستن به آرسنال است. ولی استیون جرارد به او توصیه میکند تنها در صورتی که از بارسلونا پیشنهاد داشت لیورپول را ترک کند که یک سال بعد این اتفاق میافتد. بگذریم از اینکه خود جرارد به رئال مادرید علاقه داشته.
همین وجه تمایز بارسلونا با سایر باشگاههاست که در روزهای سیاه اوضاع مالی، خیلی از بازیکنان و مربیان، برای برآورده کردن رویایشان و پیوستن به بارسا حاضر به کاهش دستمزد خود میشوند یا حتی بازیکنان فعلی هم دستمزد خود را کاهش میدهند. شاید اگر این میزان ارزش در نگاه به باشگاههای بزرگ دیگری مثل آرسنال، دو تیم شهر میلان، یوونتوس و سایر تیمهایی که گریبانگیر مشکلات مالی بودند وجود داشت، آرسنال هیچوقت ستارههایی مثل روبین فنپرسی و سسک فابرگاس را از دست نمیداد. یا بازیکنان بزرگی حاضر بودند با کمترین دستمزد برای این باشگاهها بازی کنند. تصور کنید آیا هانسی فلیک حاضر بود برای دستمزد سالیانه 3 میلیون یورویی حتی به بایرن مونیخ یا تیم ملی آلمان برگردد؟
آندرهآ پیرلو در کتاب «فکر میکنم پس بازی میکنم» نوشته است که بازیکنان (نسل خودش) در سالهای آقایی سری آ ایتالیا بر فوتبال اروپا در آرزوی پیوستن به رئال مادرید و بارسلونا بودند. آن هم در روزگاری که بارسلونا جایگاه امروز را در فوتبال جهان نداشت و پیش از آن، فقط یکبار قهرمان لیگ قهرمانان اروپا شده بود. با این فرض، به قطعیت میتوان گفت جایگاه این دو باشگاه، ورای افتخارات آنهاست. حتی اگر رئال مادرید نیمی از این تعداد قهرمانیها در UCL داشت و حتی اگر بارسلونا کمتر از 5 قهرمانی را در این رقابتها کسب میکرد، باز هم آنها باشگاه رویایی و هدف اصلی بسیاری از فوتبالیستها بود.