فرض کنید در یک کامیون نشسته اید و میخواهید از خانه‌تان به کافه‌ای که جدیدا در اینستا پیدا کرده اید بروید.کافه در منطقه چرمشیر است و اولین بار است که اسم این منطقه را میشنوید.از بد روزگار به جی پی اس و ویز دسترسی ندارید،و بدتر از آن مه سنگینی جلوی دیدن شما را گرفته و تا 10سانتی جلوی رویتان را بیشتر نمیتوانید ببینید.حالا چه شکلی قراره به کافه برسیم؟
هر ده سانت جلو میریم و میبینیم ایا داریم مسیر درستی رو میریم یا نه.برای این کار به تابلوها نگاه میکنیم ویا از عابرها میپرسیم.در این بین اگر انعطاف پذیر خواهیم بود.
در واقع کسب و کار هم مثل پیدا کردن این کافه است.و کافه چیه؟پیدا کردن یک مدل کسب وکار پایدار.لین هم یک روش برای رسیدن به این کافه گرم ونرمه.
قراره در این دست نوشته درک خودم از اصل متدلوژی لین استارت اپ(استارت اپ ناب) بنویسم.
حرف حساب لین
به جای بستن صفر تا صد مسیر و ساخت محصول و تلاش برای فروش اون مطمعن شید مشتری اون محصول رو میخواد.اصلا استارت اپ خود اریک ریس مبدع این روش علی‌رغم داشتن طرح تجاری کامل، تحقیقات بازار، دانش فنی و سرمایه کافی به دلیل عدم درک درست از مشتریان هدفش با شکست مواجه شد.و بعد به سرش زد که شاید یک جای کار میلنگه.این شد که اصول چابک رو ریخت در تولید ناب وترکیب سم و کاربردی متد لین استارت اپ ساخته شد.
بساز-اندازه‌بگیر-بیاموز :به نظزت اومده مشتری به چیزی نیاز داره؟حداقل کمینه قابل ساختشوMVPبساز و بده مشتری و ازش بازخورد بگیر.به نظرتون ایرانی ها حاضر هستند از یک سایت کفش بخرن؟یه سایت الکی با عکس درست کن و ببین چند نفر اومدن توش و ثبت سفارش کردن.
یا مثلا دراپ باکس ،قبل از ساخت محصولش در یک ویدیو محصولش رو توضیح دادن و 7هزار نفر درخواست دمو محصولش رو دادن.و فهمید واقعا مشتری دراپ باکس رو میخواد.
اصولا باید بتونی به دو تا سوالت با مشتری واقعی جواب بدی؟
مثلا مشتری های اولیه فیسبوک دانشجویان هاروارد بودند. ولی با ارائه محصول به دانشگاه های دیگه اون دانشجوها هم استقبال خیلی خوبی از فیسبوک کردن.در کل بالابودن این دو معیار میتونه نظرسرمایه گذاران رو در مرحله اولیه به خودش جلب کنه.
در این مسیر هر چندوقت یکبار برگرد و ببین داری درست میری؟اگر لازم شد بچرخ! یعنی در محصولت و استراتژی تغییر ایجاد کن.
مثلا سایتی که در حوزه فروش دست دوم ماشین فعالیت میکنه ودر سایتش مطالب فنی ارائه میده.و متوجه میشه بیشتر مشتریانش در مورد ماشین اطلاعات کمی دارند.ومیبینه مطالب اون بیشتر برای ماشین بازها مناسبه.اینجا یک چرخش کوچیک میکنه و نوع مطالبش رو تغییر میده.البته این چرخش ها گاهی خیلی بزرگ اند.مثلا یک سایت جمع اوری کمک مالی به یک سایت تخفیف گروهی(مثل تخفیفان)تبدیل میشه
واین وسط حواست باشه متریک های درستی رو اندازه بگیری.
انقدر این چرخه رو تکرار کن تا به قهوه داغت،همون مدل پایدار برسی.
به نظرتون حرف های لین جواب میدن؟حتما نظرت رو برام کامنت کن.
