
در مسیر تعالی سازمانی، بهرهگیری از رویکردهای نظاممند و مبتنی بر داده نقشی کلیدی دارد. این رویکردها به سازمانها کمک میکنند تا با درکی عمیقتر از عملکرد خود، مسیرهای بهینهتری را برای دستیابی به اهداف استراتژیک ترسیم کنند. در میان ابزارهای مدیریتی مطرح که در بسیاری از سازمانهای موفق جهان به کار گرفته میشوند، دو مورد از اهمیت ویژهای برخوردارند: منطق RADAR که جزئی از چارچوب ارزیابی مدل EFQM (European Foundation for Quality Management) است و چرخه دمینگ که با نام PDCA (Plan-Do-Check-Act) نیز شناخته میشود.
هر یک از این ابزارها به تنهایی دارای قدرت بالایی برای هدایت سازمان به سمت بهبود مستمر و دستیابی به نتایج برجسته هستند. اما ترکیب هوشمندانه و یکپارچهسازی این دو رویکرد، میتواند به منزله یک موتور شتابدهنده قدرتمند عمل کند و مسیری پایدارتر و سریعتر برای رشد و نوآوری در سازمان ایجاد نماید. این سند با هدف تبیین ماهیت هر یک از این ابزارها و نشان دادن همافزایی قدرتمند آنها، به بررسی چگونگی پیوند منطق RADAR با چرخه دمینگ میپردازد.

منطق RADAR یک چارچوب جامع و نظاممند برای ارزیابی عملکرد سازمانها و هدایت آنها به سوی تعالی است. این منطق، که ستون فقرات مدل EFQM را تشکیل میدهد، از چهار جزء اصلی و درهمتنیده تشکیل شده است که اطمینان حاصل میکنند سازمان نه تنها بر نتایج تمرکز دارد، بلکه رویکردها، استقرار آنها و همچنین توانایی ارزیابی و بهبود مستمر را نیز مد نظر قرار میدهد. این چهار جزء عبارتند از:
این بخش بر تعیین، اندازهگیری و رصد نتایج کلیدی تمرکز دارد. نتایج باید با اهداف استراتژیک سازمان همراستا باشند و طیف وسیعی از عملکردها را پوشش دهند، از جمله:
نتایج مشتریان: رضایت، وفاداری، سهم بازار، و تجربههای مثبت مشتریان.
نتایج کارکنان: رضایت شغلی، انگیزش، توسعه حرفهای، و سلامت و ایمنی کارکنان.
نتایج جامعه: مسئولیتپذیری اجتماعی، اثرات زیستمحیطی، و مشارکت در جامعه.
نتایج ذینفعان کلیدی: عملکرد مالی، ارزشآفرینی برای سهامداران، و روابط با شرکا و تامینکنندگان.
سنجش نتایج باید بر اساس دادههای قابل اعتماد و شاخصهای عملکرد کلیدی (KPIs) صورت گیرد که امکان مقایسه و تحلیل روندها را فراهم میآورند.
این بخش بر طراحی رویکردها و روشهای مناسب که سازمان برای دستیابی به نتایج مورد نظر اتخاذ میکند، تمرکز دارد. رویکردها باید:
متناسب با اهداف: به وضوح با نتایج مورد انتظار همراستا باشند.
مبتنی بر شواهد: بر اساس درک عمیق از نیازها، انتظارات، و ریسکها طراحی شوند.
نوآورانه و مؤثر: توانایی ایجاد تفاوت و دستیابی به سطوح بالاتر عملکرد را داشته باشند.
مستند و قابل درک: به گونهای تعریف شوند که برای همه اعضای سازمان روشن باشد.
طراحی رویکردها شامل شناسایی بهترین شیوهها، نوآوری در فرآیندها، و ایجاد سیستمهای مدیریتی کارآمد است.
این مرحله به اجرای منظم، یکپارچه و مؤثر رویکردها در سراسر سازمان میپردازد. استقرار موفق نیازمند:
برنامهریزی دقیق: مشخص کردن زمانبندی، منابع مورد نیاز، و مسئولیتها.
ارتباطات شفاف: اطمینان از درک کامل رویکردها توسط کارکنان در تمامی سطوح.
آموزش و توانمندسازی: تجهیز کارکنان به دانش و مهارتهای لازم برای اجرای رویکردها.
تخصیص منابع کافی: تامین منابع مالی، انسانی، و فنی مورد نیاز.
یکپارچگی سیستمی: اطمینان از همافزایی رویکردهای مختلف و جلوگیری از ایجاد سیلوهای کاری.
استقرار نباید صرفاً یک فعالیت مقطعی باشد، بلکه باید به صورت مداوم و پویا در سازمان جریان داشته باشد.
این جزء حیاتی بر پایش مداوم، ارزیابی اثربخشی رویکردها و استقرار آنها، و انجام اصلاحات و بهبودهای لازم بر اساس دادهها و بازخوردهای دریافتی تأکید دارد. این فرآیند شامل:
اندازهگیری عملکرد: جمعآوری دادههای مرتبط با اجرای رویکردها.
تحلیل دادهها: بررسی علل موفقیتها و ناکامیها.
دریافت بازخورد: جمعآوری نظرات مشتریان، کارکنان، و سایر ذینفعان.
شناسایی فرصتهای بهبود: یافتن راههایی برای ارتقای رویکردها و فرآیندها.
اجرای اصلاحات: اعمال تغییرات لازم برای افزایش اثربخشی.
این چرخه ارزیابی و بهبود، تضمین میکند که سازمان همواره در حال یادگیری و انطباق با شرایط متغیر است.
منطق RADAR به عنوان یک چارچوب ارزیابی، سازمانها را قادر میسازد تا درک جامعی از وضعیت فعلی خود به دست آورند و مسیرهای مشخصی را برای دستیابی به تعالی بلندمدت ترسیم کنند.

چرخه دمینگ، که توسط دکتر ویلیام ادواردز دمینگ، پدر کیفیت مدرن، معرفی شد، یک مدل چهار مرحلهای برای بهبود مستمر فرآیندها و محصولات است. این چرخه به طور گسترده در مدیریت کیفیت، مدیریت پروژه، و بهبود فرآیندها مورد استفاده قرار میگیرد و پایهای محکم برای ایجاد فرهنگ یادگیری و انطباق در سازمان فراهم میکند. نام PDCA مخفف مراحل اصلی این چرخه است:
این مرحله اولین و شاید مهمترین گام در چرخه است. در این مرحله، سازمان اهداف مشخصی را تعیین کرده و برنامههای عملیاتی برای دستیابی به آن اهداف طراحی میکند. برنامهریزی شامل موارد زیر است:
شناسایی مسئله یا فرصت بهبود: تعیین دقیق مشکلی که باید حل شود یا فرصتی که باید مورد بهرهبرداری قرار گیرد.
تحلیل وضعیت موجود: جمعآوری دادهها و اطلاعات برای درک عمیق از وضعیت فعلی فرآیند یا سیستم.
تعیین اهداف SMART: اهداف باید مشخص (Specific)، قابل اندازهگیری (Measurable)، قابل دستیابی (Achievable)، مرتبط (Relevant) و زمانبندی شده (Time-bound) باشند.
توسعه استراتژیها و اقدامات: طراحی گامهای عملیاتی، روشهای اجرا، و تعیین منابع مورد نیاز.
پیشبینی نتایج و سناریوها: در نظر گرفتن احتمالات و نتایج مختلف.
در این مرحله، پرسیدن سؤالاتی مانند "چه مشکلی داریم؟"، "چگونه آن را حل خواهیم کرد؟"، "چه منابعی لازم داریم؟"، و "نتایج مورد انتظار ما چیست؟" اهمیت بالایی دارد.
در این مرحله، برنامه طراحی شده در فاز "Plan" پیادهسازی میشود. اجرای برنامه معمولاً ابتدا در مقیاس کوچک یا به صورت پایلوت انجام میگیرد تا امکان ارزیابی و شناسایی مشکلات احتمالی قبل از اجرای کامل فراهم شود. این مرحله شامل:
اجرای برنامه: پیادهسازی گامهای عملیاتی تعیین شده.
اجرای آزمایشی (Pilot Testing): انجام طرح در یک محیط کنترل شده یا برای یک گروه کوچک.
جمعآوری دادههای اولیه: ثبت اطلاعات مربوط به نحوه اجرای برنامه و نتایج اولیه.
مستندسازی فرآیند: ثبت جزئیات اجرای برنامه برای یادگیری در آینده.
اجرای صحیح و دقیق این مرحله، اساس موفقیت فازهای بعدی را شکل میدهد.
پس از اجرای برنامه، نوبت به بررسی و ارزیابی نتایج حاصل از اجرای آن میرسد. این مرحله با جمعآوری دادهها و مقایسه آنها با اهداف تعیین شده در فاز "Plan" صورت میگیرد. "Check" شامل:
تحلیل نتایج: مقایسه دادههای واقعی با اهداف و انتظارات.
ارزیابی اثربخشی: سنجش میزان موفقیت برنامه در حل مسئله یا دستیابی به هدف.
شناسایی انحرافات: یافتن هرگونه تفاوت بین آنچه برنامهریزی شده بود و آنچه اتفاق افتاد.
بررسی علل: تحلیل دلایل موفقیتها یا شکستها.
جمعآوری بازخورد: دریافت نظرات از افرادی که در فرآیند دخیل بودهاند.
در این مرحله، سؤالاتی مانند "آیا به اهداف خود رسیدیم؟"، "نتایج ما چگونه با آنچه پیشبینی کردیم مطابقت دارد؟"، و "چه چیزهایی خوب پیش رفتند و چه چیزهایی نیاز به اصلاح دارند؟" پرسیده میشوند.
در نهایت، بر اساس یافتههای حاصل از مرحله "Check"، سازمان اقدامات اصلاحی و بهبودهای لازم را انجام میدهد. این مرحله تضمین میکند که یادگیریهای حاصل از چرخه در فرآیندها ادغام شده و بهبودها به صورت پایدار حفظ شوند. "Act" شامل:
استانداردسازی موفقیتها: در صورت موفقیتآمیز بودن برنامه، آن را به عنوان یک استاندارد جدید در فرآیند تعریف و ابلاغ کنید.
اصلاح و بهبود: در صورت وجود انحرافات یا ناکامیها، برنامه یا فرآیند را اصلاح کنید.
تکرار چرخه: اگر هنوز مسئله به طور کامل حل نشده است، چرخه را مجدداً با برنامهریزی اصلاح شده آغاز کنید.
اجرای تغییرات در مقیاس بزرگتر: پس از اطمینان از اثربخشی، تغییرات را در کل سازمان یا واحدهای مربوطه گسترش دهید.
چرخه دمینگ یک حلقه بیپایان است که با اجرای صحیح هر چهار گام، فرهنگ بهبود مستمر را در سازمان نهادینه میکند و سازمان را قادر میسازد تا به طور مداوم عملکرد خود را ارتقا دهد.
پیوند منطق RADAR و چرخه دمینگ، استراتژی قدرتمندی را برای دستیابی به تعالی سازمانی ایجاد میکند. این دو رویکرد به طور طبیعی مکمل یکدیگر هستند و ترکیب آنها میتواند بسیاری از شکافهای موجود در فرآیندهای مدیریتی را پر کند. در واقع، چرخه دمینگ میتواند به عنوان ابزار عملیاتی و اجرایی قوی برای پیادهسازی رویکردهای تعریف شده در منطق RADAR عمل کند. بیایید این پیوند را جزئیتر بررسی کنیم:
Approach (رویکرد) در RADAR معادل مرحله Plan (برنامهریزی) در PDCA:
زمانی که سازمان در چارچوب RADAR، رویکردهای خود را برای دستیابی به نتایج مشخص طراحی میکند (Approach)، این فرآیند در واقع همان مرحله "Plan" از چرخه دمینگ است. در اینجا، سازمان اهداف، استراتژیها، روشها، و ابزارهای لازم برای اجرای رویکرد را تعیین میکند.
Deployment (استقرار) در RADAR همراستا با Do (اجرا) در PDCA:
مرحله "Deployment" در RADAR، که بر اجرای منظم و یکپارچه رویکردها در سراسر سازمان تأکید دارد، دقیقاً با مرحله "Do" در چرخه دمینگ مطابقت دارد. در این مرحله، برنامه عملیاتی که در فاز "Plan" (یا "Approach") تدوین شده، به مرحله اجرا درمیآید. این اجرا میتواند شامل پروژههای بهبود، پیادهسازی فناوریهای جدید، یا تغییر در فرآیندهای کاری باشد.
Assessment & Refinement (ارزیابی و بهبود) در RADAR عملاً شامل Check (بررسی) و Act (اقدام) در PDCA:
مرحله "Assessment & Refinement" در منطق RADAR، که شامل پایش، ارزیابی، و اصلاح رویکردها بر اساس دادهها و بازخورد است، وظایف دو مرحله "Check" و "Act" را در چرخه دمینگ در بر میگیرد.
در "Check"، دادهها جمعآوری شده و عملکرد با اهداف مقایسه میشود (مطابق با ارزیابی در RADAR).
سپس در "Act"، اصلاحات لازم صورت گرفته و بهبودها در فرآیند ادغام میشوند (که بخش کلیدی "Refinement" در RADAR است).
Results (نتایج) در RADAR خروجی نهایی چرخههای PDCA:
نتایجی که در مرحله "Results" در چارچوب RADAR رصد و اندازهگیری میشوند، در واقع خروجی نهایی چرخه PDCA هستند. این نتایج، دادههای عینی و قابل اندازهگیری را فراهم میکنند که نشان میدهند آیا اقدامات انجام شده (Do)، بررسی شده (Check) و اصلاح شده (Act) مؤثر بودهاند یا خیر. این نتایج سپس به عنوان مبنایی برای شروع چرخه PDCA بعدی و یا اصلاح رویکردهای استراتژیک در چارچوب RADAR عمل میکنند.
این پیوند نه تنها یکپارچگی بین برنامهریزی استراتژیک (RADAR) و عملیات اجرایی (PDCA) را تقویت میکند، بلکه تضمین مینماید که:
داده و بازخورد محور تصمیمگیری: چرخه دمینگ اطمینان میدهد که در هر مرحله از اجرای رویکردها، جمعآوری داده و بازخورد صورت گرفته و این اطلاعات مبنای تصمیمگیریها و اصلاحات قرار گیرند. این امر با فلسفه RADAR که بر رویکرد مبتنی بر شواهد تأکید دارد، کاملاً منطبق است.
چرخه یادگیری مداوم: با ادغام PDCA در فرآیند RADAR، یک چرخه یادگیری مداوم ایجاد میشود. سازمانها نه تنها به نتایج مینگرند، بلکه فرآیندهای دستیابی به آن نتایج را نیز به طور مداوم بهبود میبخشند.
مدیریت ریسک بهتر: اجرای PDCA به صورت آزمایشی در مرحله "Do" امکان شناسایی و مدیریت ریسکهای احتمالی را قبل از استقرار کامل رویکرد فراهم میکند، که این با رویکرد جامع RADAR به مدیریت ریسک همخوانی دارد.
افزایش چابکی: توانایی انطباق سریع با تغییرات بازار و نیازهای مشتریان از طریق تکرار سریع چرخههای PDCA درون چارچوب RADAR امکانپذیر میشود.
در نهایت، ترکیب این دو رویکرد، یک مدل مدیریتی قدرتمند ایجاد میکند که هم بر چشمانداز استراتژیک بلندمدت تمرکز دارد و هم از ابزارهای عملیاتی کارآمد برای تحقق آن بهره میبرد.
برای درک بهتر چگونگی پیوند منطق RADAR با چرخه دمینگ، یک مثال واقعی در یک واحد تولیدی الکترونیک در ایران را مورد بررسی قرار میدهیم. فرض کنید این شرکت با چالشهایی نظیر افزایش هزینههای تولید، کاهش بهرهوری خطوط مونتاژ، و رقابت فزاینده در بازار مواجه است.
1. Results (نتایج):
مدیران شرکت ابتدا نتایج کلیدی مورد انتظار را تعریف میکنند. این نتایج میتوانند شامل موارد زیر باشند:
کاهش 15 درصدی هزینههای تولید در سه ماهه آینده.
افزایش 10 درصدی بهرهوری در خطوط مونتاژ تا پایان سال.
کاهش 20 درصدی نرخ ضایعات محصول.
افزایش رضایت مشتریان از زمان تحویل محصول.
2. Approach (رویکرد) / Plan (برنامهریزی):
پس از تعیین نتایج، مدیران یک رویکرد نوین برای بهینهسازی خط تولید تعریف میکنند. این رویکرد میتواند شامل پیادهسازی اصول تولید ناب (Lean Manufacturing)، استفاده از ابزارهای پنجS برای مرتبسازی محیط کار، و یا معرفی یک سیستم مدیریت کیفیت جامع (TQM) باشد.
Plan: در این مرحله، جزئیات برنامه عملیاتی طراحی میشود. مثلاً:
انتخاب یک خط مونتاژ خاص به عنوان پایلوت.
تشکیل تیم بهبود متشکل از مهندسین تولید، ناظران خط، و کارگران.
برنامهریزی برای آموزش تیم در زمینه تکنیکهای تولید ناب.
تعیین شاخصهای اندازهگیری اولیه (مانند زمان چرخه، تعداد توقفات، نرخ ضایعات) برای خط پایلوت.
3. Deployment (استقرار) / Do (اجرا):
رویکرد طراحی شده به صورت آزمایشی در خط مونتاژ پایلوت اجرا میشود.
Do: تیم بهبود، اصول تولید ناب را در خط پایلوت پیادهسازی میکند:
نمایش جریان ارزش (Value Stream Mapping) برای شناسایی اتلافها.
بهینهسازی چیدمان ایستگاههای کاری.
اجرای برنامههای مرتبسازی (Sort)، نظمدهی (Set in Order)، و پاکیزهسازی (Shine) بر اساس 5S.
آموزش کارگران در خصوص شناسایی و رفع سریع مشکلات (Troubleshooting).
4. Assessment & Refinement (ارزیابی و بهبود) / Check (بررسی) و Act (اقدام):
پس از گذشت یک دوره زمانی مشخص (مثلاً یک ماه)، نتایج اجرای پایلوت مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد.
Check: تیم دادههای مربوط به خط پایلوت را جمعآوری کرده و با شاخصهای اولیه مقایسه میکند. آیا زمان چرخه کاهش یافته است؟ آیا نرخ ضایعات کمتر شده است؟
Act: بر اساس نتایج بررسی:
اگر بهبودها قابل توجه و مثبت بودند، رویکرد و روشهای اجرایی (مانند روشهای 5S یا تکنیکهای تولید ناب) استاندارد شده و مستند میگردند.
اگر مشکلاتی در اجرا وجود داشت، علت آنها شناسایی و راهکارهای اصلاحی (مثلاً بازنگری در آموزشها یا تغییر در چیدمان) تعریف و اجرا میشوند.
پس از اطمینان از اثربخشی، این رویکرد و بهبودهای حاصله در کل کارخانه (Deployment در RADAR) بسط داده میشود. این مرحله خود آغازگر یک چرخه PDCA جدید برای جنبههای دیگر یا سطوح بالاتر سازمان خواهد بود.
این مثال نشان میدهد که چگونه چارچوب RADAR چارچوبی استراتژیک برای تعریف "چه" و "چرا" فراهم میکند، در حالی که چرخه دمینگ ابزارهای عملیاتی برای اجرای "چگونه" و اطمینان از بهبود مستمر را ارائه میدهد.
ترکیب منطق RADAR با چرخه دمینگ، مزایای متعددی را برای سازمانها به ارمغان میآورد که آنها را در دستیابی به چابکی و تعالی یاری میرساند:
همراستایی کامل سیاست و عملیات:
منطق RADAR اطمینان میدهد که رویکردهای اتخاذ شده با اهداف استراتژیک سازمان همراستا هستند. چرخه دمینگ سپس این رویکردها را به گامهای عملیاتی قابل اجرا تبدیل کرده و اطمینان میدهد که تلاشهای روزمره در راستای تحقق اهداف کلان سازمان قرار دارند. این همراستایی مانع از انحراف تلاشها و هدر رفت منابع میشود.
یکپارچهسازی ارزیابیها و بهبود فرآیندها:
RADAR با تمرکز بر نتایج و ارزیابی مداوم، چارچوبی برای سنجش عملکرد کلی سازمان فراهم میکند. چرخه دمینگ با ارائه مکانیزمهای مشخص "Check" و "Act"، امکان ارزیابی و بهبود مستمر فرآیندهای جزئیتر را فراهم میآورد. این ترکیب، ارزیابیها را از سطح استراتژیک به سطح عملیاتی پیوند داده و اطمینان میدهد که بهبودها در تمام سطوح سازمان اتفاق میافتد.
ارتقای فرهنگ سازمانی مبتنی بر داده:
هر دو رویکرد بر جمعآوری و تحلیل دادهها تأکید دارند. RADAR بر نتایج و شواهد تأکید میکند و PDCA بر دادههای حاصل از اجرا و ارزیابی. این تأکید مشترک، فرهنگ سازمانی را به سمت تصمیمگیری مبتنی بر واقعیتها و ارزیابی مستمر سوق میدهد. کارکنان تشویق میشوند تا عملکرد خود را بسنجند، بازخورد ارائه دهند و به دنبال راههایی برای بهبود باشند.
افزایش چابکی در برابر تغییرات بازار:
محیط کسبوکار امروزی بسیار پویا و پر از تغییر است. توانایی انطباق سریع با این تغییرات، برای بقا و موفقیت حیاتی است. ترکیب RADAR و PDCA، از طریق چرخه مداوم برنامهریزی، اجرا، بررسی و اقدام، به سازمانها این امکان را میدهد که به سرعت به تغییرات بازار، نیازهای مشتریان، و روندهای فناورانه واکنش نشان دهند. هر چرخه PDCA یک فرصت یادگیری و انطباق است که در چارچوب وسیعتر RADAR، منجر به بهبود مستمر و افزایش تابآوری سازمان میشود.
تمرکز بر یادگیری سازمانی:
چرخه دمینگ ذاتاً یک ابزار یادگیری است. با تکرار مداوم این چرخه، سازمان دانش و تجربه بیشتری در مورد فرآیندهای خود به دست میآورد. RADAR با فراهم کردن چارچوبی برای ارزیابی نتایج و شناسایی نقاط قوت و ضعف، جهتدهی یادگیری را تسهیل میکند. این همافزایی، سازمان را به یک سیستم یادگیرنده فعال تبدیل میکند.
ارتباط مؤثر بین استراتژی و اجرا:
یکی از چالشهای رایج در سازمانها، شکاف بین تدوین استراتژی و اجرای واقعی آن است. پیوند RADAR و PDCA این شکاف را پر میکند. RADAR استراتژی را تعریف میکند (Approach)، و PDCA اطمینان حاصل میکند که این استراتژی به درستی اجرا، ارزیابی و بهبود مییابد (Deployment, Assessment & Refinement).
این مزایا در کنار هم، تصویری از یک سازمان پویا، یادگیرنده، و پاسخگو به محیط اطراف خود ترسیم میکنند که قادر است به طور پایدار به تعالی دست یابد.
در دنیای کسبوکار امروز که با سرعت تغییر و رقابت فزاینده شناخته میشود، سازمانها نیازمند ابزارها و رویکردهای مدیریتی قدرتمندی هستند تا بتوانند نه تنها بقا یابند، بلکه شکوفا شوند و پیشگام نوآوری و رشد گردند. منطق RADAR به عنوان بخشی از مدل EFQM، یک چارچوب جامع برای ارزیابی عملکرد و هدایت سازمان به سوی تعالی ارائه میدهد. این منطق با تمرکز بر نتایج، رویکردها، استقرار آنها، و فرآیندهای ارزیابی و بهبود، یک نمای کلی از عملکرد سازمان به دست میدهد.
از سوی دیگر، چرخه دمینگ (PDCA) یک مدل اثبات شده برای بهبود مستمر فرآیندها و محصولات است که از طریق مراحل برنامهریزی، اجرا، بررسی و اقدام، فرهنگ یادگیری و انطباق را در سازمان تقویت میکند.
پیوند هوشمندانه این دو رویکرد، یک استراتژی مدیریتی قدرتمند و یکپارچه را شکل میدهد. چرخه دمینگ به عنوان ابزار اجرایی، فرآیندهای تعریف شده در چارچوب RADAR را عملیاتی کرده و اطمینان میدهد که اجرای رویکردها با دقت، ارزیابی و بهبود مستمر همراه باشد. این ترکیب، همراستایی سیاست و عملیات را تضمین کرده، ارزیابیها را یکپارچه میسازد، فرهنگ سازمانی مبتنی بر داده را ارتقا میدهد و چابکی سازمان را در برابر تغییرات بازار به طور چشمگیری افزایش میدهد.
با بهکارگیری این راهبرد ترکیبی، سازمانها میتوانند مسیری کوتاهتر و پایدارتر به سوی دستیابی به اهداف استراتژیک خود طی کنند. آنها قادر خواهند بود تا با درکی عمیقتر از عملکرد خود، به طور مداوم بهبود یابند، نوآوری کنند و در نهایت، در محیط پرتلاطم امروزی، نه تنها زنده بمانند، بلکه به رهبران صنعت و پیشگامان موفقیت تبدیل شوند. این همافزایی، کلید دستیابی به "چابکی سازمانی" و تضمین موفقیت پایدار است.