دلم میخواد این روزها چند سال برگردن عقب.اون سالهایی که انتظار رسیدن عید خیلی خیلی لذت بخش و شیرین بود . قبل از سال تحویل پشت در اتاق پذیرایی به صف از کوچک به بزرگ می ایستادیم و پدرم بچه ی کوچکتر رو بغل میکرد تا شگون سال نو باشه .وقتی توپ می زدن و سال تحویل میشد میرفتیم تو اتاق پذیرایی جایی که سفره ی هفت سین پهن بود.بعد دهنمونرو شیرین می کردیم و عیدی هامون رو میگرفتیم و با ذوق و شوق منتظراومدن مهمون میشدیم . کل روز لباس تر و تمیز نو و مخصوص عید تنمون بود .اون روزا سفره ی هفت سین برکت داشت روی زمین پهن بود.میشد دورش نشست ، گپ زد و تنقلات خورد.میشد با افراد خانواده چشم تو چشم شد. میشد حرارت مهرشون رو بغل کرد.اون روزا همه مهمونا از سفره هفت سین سهم داشتند . هر کسی وارد اتاق میشد کنار سفره می نشست و خودش از خودش پذیرایی می کرد .تعارف معنایی نداشت.صمیمیت کنار سفره حضور داشت.حالا اما اینقدر میز های هفت سین تجملاتی و دور از دسترس شده که تمام صفات قدیمیش رو از دست داده. جایی برای نشستن کنارش نیست و نمیشه اون مهر و محبت رو ذخیره کرد . لذت ِخوردن تنقلات هم تجملاتی شده !! شکل ظروف هفت سین ، میز هفت سین ( دیگه سفره ای نیست ) و وسایلش حتی که گاهی مصنوعی است همه و همه منشا تجمل و چشم هم چشمی است تا اصالت آن . چقدر این سالها نیازمند شوق و ذوق عید شده ایم و به آن نمی رسیم.حتی ذوق پایانش هم طبیعی نیست چون اون روزا هر چیزی وقت مشخصی داشت و هیجان شروع و پایانش لذت بخش بود .گاهی حضور مهمان رو تحمل نمی کنیم . گاهی همه رو دور می زنیم تا کسی رو نبینیم و گاهی خودمون رو تحمیل می کنیم . شبا تا نیمه بیداریم و روزا می خوابیم . کسی نمیتونه حتی با تلفن خبرمون رو بگیره تا جایی که نیمی از روز از عید حذف شده . حوصله ی دیدن فامیل رو حتی برای یکبار دیدن در سال از دست داده ایم . این روزا حتی حوصله ی لباس مرتب پوشیدن رو هم نداریم . وقتی یکی میخواد بیاد با غرولند لباس عوض می کنیم....
خلاصه این روزا وقتی بعد از عید از ما می پرسن تعطیلات خودتون رو چگونه گذراندین حرف خوشایندی برای گفتن نداریم.این عید و این روزگار اصلا خوشایند نیست. به کارمون نمیاد.
خدا کنه اون روزا برگرده.
#فریما_محمودی
#نوروز_باستانی#عید#جشن#دلخوشی
#دید_و_بازدید#تعطیلات