امروز رفتم پیش امین جعفری
واسه مشاوره شغلی تحصیلی
الان 4.5 نصف شب روز بعدشه
و از شدت اضطراب خوابم نمی بره
دلم می خواد بالا بیارم
بهم گفت
تشخیص سال 98م رو هم بهم نشون دادOCD! T-T
دارم دق میکنم
از مهاجرت حرف زدیم
از خانوادم
از ازدواج سنتی
از درگیری هام
و کاش زودتر می مردم:(
بابا باهام سرسنگینه
پولامو اول برج نرسیده هنوز تموم کردم
فردا باید بریم مطب دکتر ایرانی
ماکسیمم 5 سال دیگه باید مهاجرت کرده باشم
آیلتسم مونده
و می ترسم
رفتم حموم، تو آینه به خودم نگاه می کردم و مهاجرت،جدایی و خانواده مرد
رو تکرار می کردم
من هیچ دوستی این جا هم ندارم
تنهام و تا آخر عمر تنها
حالا باید به دووش بکشم
چند سال دیگه اگهه یه دانشجوی فضول روانشناسی مث خودم پروژه های کارشناسیشو مهاجرت برداشت و اومد باهام مصاحبه کرد بهش می گم که اول بخاطر خون آرش و پونه مهاجرت کردم
اولین استپ مهاجرت، تهران اوردنه
خدایا منم خستممممممممممم