10 روز دیگه میشه یکماه که میشناسمش و 3 روز دیگه میشه دو هفته که وارد رابطه شدیم.
این دو هفته خیلی رمانتیک و نرم و گرم گذشت.
اما امروز حس کردم دارم با سر میخورم به یک توده سیاه گنگ، یه تپه عظیم از ابرهای سیاه که انگار نشونه این باشه که خوشی دو هفته اخیر، رو به زواله
دلم آشوبه و نمی تونم در موردش باهاش حرف بزنم. نمی خوام صدای کسی رو بشنوم
درواقع حوصله شنیدن توصیه های صد من یه غاز آدمایی که خودشون تو ارتباطشون تا ته مشکل و ناراحتی دارند رو ندارم. از راهنمایی دیگران خسته ام. اصلا کاش نمی دونستند.
از روزی که مثل الان نباشی می ترسم.
از سرد شدن خودم می ترسم
از به چشم تو نیومدن می ترسم.
آه کاش زودتر پنجشنبه بشه که سخت به پناه آغوشت محتاجم.
#بهار