فرویس
فرویس
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

شرقی غمگین به مهاجرت فکر می‌کنه

موهاش لخت لخت مشکی بود

بوی کوکو مادمازل می‌داد

به زور به آدما مستقیم نگاه می‌کرد

یه غمی تو نگاهش بود، نافذ و عمیق

انگاری که چند ده سال پیش، ای شرقی غمگین رو واسه چشمای این خونده باشن.

دلت می‌خواد بغلش کنی بگی: می‌خوای رو شونه من گریه کنی یکم؟

بعد یه پیرهن سفید خامه دوزی انگار که با مشکی موهاش گرگ و میش کنه

یه گردنبند خیلی ظریف طلایی که یه صدف خیلی ریز با طرح گل داره

رو اون گردن کشیده و رو به جلو

گردنش هم میاد که با چشماش یه پارادوکس بسازه

آخه شمشاد محزون اون چشماتو بگیرم یا اون گردن خم نشدنیتو؟

بشنو ببین چی می‌گه

اون به اندازه میراث امپراطوری پرشیا تو دلش غمه


شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید