آخرین پستی که اینجا نوشته بودم از 8 ماه پیش بود
دارم فکر میکنم تو این 8 ماه چیکار کردم؟
شخصیت رو از شولتز خوندم
کاپلان 2 رو تموم کردم ونصف بیشتر کاپلان 1
قسمت زیاد حبیبی رو دیدم
پایان نامه رو برداشتم و 20 شدم
با مهرابی سرو کله زدم و دچار بحران های وجودی شدم که چرا باید باهام اینطوری برخورد بشه
با شفتی حدود 2 ساعت حرف زدم و در آخرین دیدار ازش متنفر (از خودش نه از اون منشی نحسش) شدم
دیگه پیش امین جعفری نرفتم و اخیرا فلوکستین رو قطع کردمچون عوارضش بیشتر از منافعش بود
و نهایتا: حس می کنم بی حس بی حسم.
نمی دونم کنکور امسال قراره چی بشه
خیلی بابتش می ترسم؟(بخوانید مضطربم) نمیدونم.
نه اونقدره که فلجم کنه نه اونقدره که با برنامه و پروداکتیو بدونم خودمو
کاش یه ابژه امن داشتم. کاش کسی رو می تونستم دوست داشته باشم .