از مرگ نوشتن به سختی نوشیدن جام شوکران نیست، اما اونقدر جدی هست که گهگاهی آبدهتتو با مکث قورت بدی و انگشتات با تامل بیشتری روی کیبورد حرکت کنن؛
تلخ ترین و جدی ترین اتفاقی که مطمئنی یه روز برات میفته و به نقل از فیلم "خودت تنهایی باید باهاش روبهرو شی".
آیا میشه با راحتی و آرامش مرد؟ مرگ رو میشه دلچسب کرد؟
.
فیلم You dont know jack که بر اساس کتابی به اسم "میان مردن و مرده: زندگی دکتر کوارکیان و نبرد برای قانونی کردن اوتانازی "از مرگ حرف میزنه،
از پزشکی به نام جک کورکیان که معتقده یه پزشک باید بتونه در صورت لزوم به بیمارش کمک کنه تا بمیره، چون راحتی و آسایش اون آدم در مرگ خلاصه میشه.
ماجرا حوالی سالهای ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۸ اتفاق میفته و ما شاهد روند این ایده از ابتدا تا وقتی برای اولین بار عملیش میکنه، اتفاقاتی که برای جک میفته و جوری که زندگی خودش و اطرافیانش دچار تغییر میشه هستیم.
.
آدمها دو دستهمیشن، اونایی که جک رو یه جانی خطرناک (killer) میدونن و اونایی که فکر میکنن جک یه فرشته ی نجاته.
فیلم ۱۳۴ دقیقهست و تو رو در موقعیتی قرار میده که در خلال دیدنش فکر کنی، از خودت سوال بپرسی و ببینی جواب تو چیه؟
.
برای منی که فیلم رو در سه نشست دیدم، نه کشش داستانی باعث استمرارم در دیدن فیلم داشته، نه آلپاچینوی همیشه بینظیر، نه حتی این که بفهمم عاقبت این پزشک چی میشه؟
در واقع نیروی محرکه من بیشتر این بوده که بتونم فکر کنم، بتونم انتخاب کنم که جک جانیه یا حامی؟ که به زیستن فکر کنم و از خودم بپرسم "تو مگه جای اون آدما قرار گرفتی؟"
.
کجاها تحت تاثیر فیلم قرار گرفتم؟
۱.جایی که جک با خون خودش روی تابلوهای نقاشیش میکشید.
جایی بود که از خودم پرسیدم چی توی ذهن این آدم میگذره؟چی باعث میشه بخوای توی سخت ترین لحظه زندگی آدمها نقشی داشته باشی؟
۲.جایی که ازش پرسیدن اخه مرد مگه تو خدایی؟ و گفت همه پزشکها همینن، مگه همهمون توی مرگ و زندگی آدمها دخالت نمیکنیم؟
۳.جایی از فیلم شعری رو از حفظ خوند، توی دوران دیگری نمیتونست ذهنشو جوری جمع کنه که بتونه همونو دوباره به یاد بیاره.
۴.جایی که زیر گوش دوست صمیمیش چیزی گفت چیزی شبیه به این که "به خواهرم سلام برسون"
.
با دیدنش یاد چه فیلم هایی افتادم؟
1.the sea inside
2.me before you
3.whale