«این فیلم کالته»
کافیه این جمله رو درباره یه فیلمی بشنوم، تا تمام نیرو رو به کار بگیرم و هرجور شده پیداش کنم، دانلودش کنم، توی هارد آرشیوش کنم و احتمالا یه روزی ببینمش.
محدود به ژانر و سال ساخت و کشور سازنده هم نمیشم و با همون یه جمله خودمو قانع میکنم.
اما اول بگم کالت چیه؟
ریچارد کلی میگه:
کالت شدن یه فیلم، یه راه نجات برای فیلمه، نجات از شکست خوردن و فراموش شدن!
فیلم کالت، فیلمیه که وقت عرضه شده، موفق نبوده، ممکنه از نظر فروش شکست خورده باشه یا نتونسته باشه نظر منتقدان رو به خودش جلب کنه، در واقع فیلم از زمان خودش جلوتر بوده، زمان گذشته و حالا ادمایی تلاش میکنن تا قدر و ارزشش رو بهش بدن و کاری کنن در جامعه ارزش ببینه.
وقتی یه فیلم کالت میشود،یعنی اینکه گروهی با تعصب و علاقه شدید از طرفداران آن هستند.فیلم های کالت با طرفداران وفادارشان شناخته میشوند؛ طرفدارانی پرشور که خردهفرهنگی پیچیده و پر از جزئیات را در رابطه با آن فیلم میسازند، فیلم را بارها و بارها تماشا میکنند، دیالوگهایش را از بر و بازگو میکنند و به نوعی خودشان هم درگیر اثر میشوند.
بعضی از مشهور ترین فیلم های کالت چی ها هستن؟
و خیلی فیلم های دیگه از جمله the breakfast club1985.
ماجرای این فیلم چیه؟
توی یه خط ماجرا اینه که یه گروه 5نفره از دانش اموزای 16ساله، به عنوان تنبیه باید8ساعتِ تمام توی روز تعطیل، توی کتابخونه مدرسه بمونن.
اما چی این فیلمو کالت کرده؟
اولین حدس من تقریبا تک لوکیشنه بودن فیلم بود، همه ی داستان توی یه مدرسه و اغلب در کتابخونه یه مدرسه اتفاق میفته، شاید حدودا40سال پیش آدم دوست نداشتن برن سینما و فقط یه کتابخونه ببینن،
ولی با چک کردن باکس آفیس دیدم این فیلم 51.5 میلیون فروش داشته و در واقع خیلی هم درگیشه موفق بوده. پس در واقع دلیل کالت شدنش قدر ندیدن نیست بلکه متفاوت بودنش و ارزشمندی برای حفظ شدن و فراموش نشدنه،
از گوگل پرسیدم چه چیزی این فیلمو کالت کرده؟ جواب این بود:
«همه ما(مانند کارکتر های فیلم) به این دنیا پرتاب شده ایم و باید راه خود را پیدا کنیم. فراز و نشیب، روزهای بد مدرسه، معلمی که باهاش کنار نمی آیی، مشکلات خانوادگی و فشار هم سن و سالها. فیلم به این مفهوم می پردازد که انسانیت هنوز با خوب و بد، درست و غلط دست و پنجه نرم می کند، و ما به عنوان یک جامعه هنوز افراد را بر اساس برداشت های اولیه و شایعات دسته بندی می کنیم. اما، منشأ آن مبهم است: آیا ما خودمان این قضاوت را در دبیرستان شروع می کنیم، یا این جامعه است که این کلیشه ها را قبل از اینکه حتی از آنها آگاه شویم، به ما تحمیل می کند؟ آیا برای اینکه خودمان را پیدا کنیم، پیشرفتی ضروری است؟ اروین گافمن باور دارد "ما همه تئاتر بازی می کنیم" و این کاملاً توسط شخصیتهای «باشگاه صبحانه» تجسم شده است، که احساس میکنند باید کلیشهای را که دنیا به آنها میبیند، برآورده کنند.اما پس از آن روز سرنوشت ساز بازداشت، این پنج دانش اموز دیگر یکدیگر مثل قبل نمی بینند. آنها این فرصت را داشته اند که با هم ارتباط برقرار کنند و در مورد گذشته هم بدانند و متوجه شده اند که همه آنها وجه اشتراک دارند.»
من همیشه طرفدار ایجاد یه موقعیت برای ادم های مختلف و منتظر واکنش نشون دادنشون هستم،واین فیلم هم 5تا کارکتر داره، جان بندر(خلافکار مدرسه)، آلیسون (دختر عجیب و ظاهرا روان نژند)، کلیر(پرنسس مدرسه)، اندرو(ورزشکار مدرسه) و برایان( خرخون مدرسه) که انتخاب تصویر از بین هزاران فن آرتشون واقعا کار سختی بود.
1. جان بندر قانون شکنه و از این که علنا اینکارو بکنه هیچ ابایی نداره، ظاهرا حتی توجه نمیکنه بهش چه لقبی بدن، احمق، بی ارزش، به دردنخور، عقب افتاده، دهن گشاد، لجن، زشت، تنبل، بی مسئولیت؛
روزانه اینهارواز طرف خانواده، معلم ها و حتی دانش آموزا میشنوه، شاید حربه دفاعی بندر همینه که دقیقا همون کسی بشه که بهش لقب داده میشه. جان نماینده و جانشنین دیگری از پدرشه، که البته جامعه هم ازش میخواد که همون بشه، اما تغییر شخصیت ها طوری پیش میره که جایی جان بندر به نقل قول از اندرو تکرار میکنه:
"برات چه فرقی میکنه من چه فکری میکنم؟ من حتی به حساب نمیام، میتونم غیب بشم و آب از آب تکون نخوره، انگار اصلا توی این مدرسه وجود نداشتم، مگه نه؟"
این هارو میگه تا نشون بده اون هم احساس داره، اون هم از تحقیرشدن بیزاره، اون هم هنوز یه بچه 17سالست!
2. "غیر قابل پیشگیریه، به هرحال اتفاق میفته، وقتی بزرگسال میشی، قلبت میمیره"
اینهارو آلیسونی میگه که تا نیمی از فیلم حت ییک کلمه هم به زبون نمیاره و بعد اولین بار توی راهرو به اندرو میگه ودکا میخواد، ابزار دفاعی آلیسون ظاهر تیره ایه که برای خودش درست کرده، دروغ هایی که از دختر بد(!) بودن میگه و لاف هایی که میزنه تا ادما از خودش دور نگه داره تا نبینن چقدر تنهاست!
همزمان که آدم هارو از خودش میرونه، زخم خوردست چون والدینش اونو نادیده گرفتن.
3.امثال برایان رو توی فیلم ها زیاد دیدیم، خرخون هایی که وجود دارن تا تیم کامل باشه، نمره های کامل، درس های عالی، نمونه بچه های مردمی که اشتباه نمیکنن، خراب نمیکنن، همیشه در تلاشن، توی تمام المپیادهای مدرسه شرکت میکنن، اسمشون همیشه روی بنرهای درسیه، حتی توی دستشویی هم تست میزنن!
وقتی تمام هویتت توی یه چیز خلاصه بشه، باید توی همون یه چیز بی نظیر باشی وگرنه ممکنه از خودت بپرسی اگه من فقط همینم چطور تو یهمین هم کافی نیستم؟ برایان نمونه دیگه ای از اندروئه، کسی که میگه "اصلا توخانواده ما کسی نمیتونه نمره بد بگیره"
4. پرنسس کلیر با گوشواره های الماسی
به همون اندازه که نمونه های زیادی از باران وجود داره، به هموناندازم نمونه هایی از کلیر وجود داره، پرنسس هایی که باید تمام توانشون رو برای الماس کلاس بودن بذارن، عموما ازشون رفتارهای سبکسرانه، روابط نایس و بی نقص.
و 5.اندرو!
اندرو میگه من مثل یه اسب مسابقم! تشویقم میکنن که ببرم، باید ببرم، جز بردن حق دیگه ای ندارم! اصلا من حق تصمیم گرفتن ندارم! حتی اینجام چون خواستم یه کسی باشم که بابام فکر میکنه کول و مناسبه. چون ابابم توی دبیرستانش این شکلی بوده!
اندرو ها احتمالا اون هایی هستن که بیرونشون بقیه رو کشته و درونشون خودشون رو!
باشگاه صبحانه برام شبیه «the dead poets society» بود و شاید خیلی فیلم های دبیرستانی دیگه ای که در هزاره سوم دیدم و نمیدونستم بر اساس این فیلم ساخته شدند.به یک بار دیدن می ارزید، به نوجوون ها دیدینشو پیشنهاد میکنم، احتمالا دیگه هرگز نبینمش.
اما کدوم فیلم ها از باشگاه صبحانه الهام گرفتن یا شبیهشن؟