farn_nasiri
farn_nasiri
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

نمی‌دانم؛ پس نیستم؟

گاهی ترس عجیبی در من ریشه می‌دواند. به این فکر می‌کنم که سال‌ها بعد قرار است بیایم، نوشته‌های این روزها را بخوانم و یاد این ایام کنم. دو حالت را نزد خود متصور می‌شوم. یکی آن که لبخندی حاکی از رضایت بر لب دارم و در حالی که خود را خطاب می‌دهم می‌گویم «خنده‌ی آن روزهایم موهومی نبود و اکنون ثمره‌اش را می‌چشم!» اما این که زیباست. پس از چه می‌ترسم؟

میدانی! ما نمی‌دانیم که آینده آبستن چه حوادثی است. می‌ترسم ورق برگردد. میترسم نزدیک آن نیمه از بازی باشم که باید زمین‌ها را جا‌به‌جا کرد. می‌دانم که قرار است درد بکشیم و راه گریزی از آن نیست. می‌دانم این دردها هستند که گواهی زنده بودنمان را می‌دهند. می‌دانم بارها باید به صخره‌های مسیر کوبیده‌شویم تا روحمان صیقل بخورد. من در این دردها هم حال خوش را یافتم هم حال زار را. من در این دردها قهقهه‌ها زدم و اشک‌ها ریختم. من خود را از زنگار پوچی رها کردم و اکنون در این نقطه، ترس از دست‌دادن آن را دارم. پیش از این هرگز ترس از دست دادن را در اعماق وجودم حس نکرده‌بودم. به واقع دست‌آوردهایم آن‌گونه چنگی به دلم نمی‌زدند که غم نبودنشان مرا آزرده کند. ولی اکنون با شدت و حدت تمام می‌خواهم لحظه‌ها را تماماً در آغوش بگیرم. خنده‌دار است که این دست‌نوشته متعلق به روزهای آزگار محصور‌شدن در چهاردیواری‌های خانه‌مان است؟ خنده‌دار است که این روزها در پی معنایی جدید می‌گردم و سرزندگیِ این کاوش مرا جانی دوباره می‌بخشد؟

تیک تیک! این صدای ساعت است. ساعت! «همان صدای هولناکی که گذشتن زمان را در کله‌ام با چکش می‌کوبد.» این صدا هم دیگر آزاردهنده نیست. این صدا مرا نوید می‌دهد. این صدا با تمام شوق مرا می‌خواند. من این صدا را می‌خواهم چنان که شب خسته خواب را. من این صدا را با تمام آنچه در این لحظه هست، با تمام متعلقاتش می‌خواهم.

به آینده فکر می‌کنم. به ندانسته‌هایم .این دورنما مرا می‌کشد! دنیا و مافی‌هاش دیگر به من کارگر نیستند. نمیدانم چه می‌شود ولی کاش توانایی توقف زمان را داشتم. کاش پرت‌گویی مرا بس بود.

از این تلخ‌گویی گمان نبری که تلخ می‌اندیشم. چشیدن شیرینی آدم را می ترساند. اگر حالِ خوش نبود که ترس از دست‌رفتنش گریبان‌گیر آدمی نمی‌شد!

خود نویسسردرگمیترسگذر زمانزندگی
به مانند «چهار کوبه‌ی کوتاه» به هر دری! می‌نویسیم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید