farnaz_mdi74
farnaz_mdi74
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

در انتظار گودو..!

در انتظار گودو نوشته ی ساموئل بکت از مهم ترین و مشهور ترین نمایشنامه های جهان محسوب می‌شود.

وقتی در دهه ی پنجاه این نمایشنامه در لندن اجرا شد،مردم شروع به داد و بیداد کردند و از سرگردانی خود فریاد میزدند که نمیدانستند آیا باید ناراحت شوند یا بخندند.منتقدان نیز سردرگم بودند که چگونه نمایشی که فقط دو شخصیت دارد توصیف و‌ نقد کنند.

زمان زیادی گذشت و همین تصویر به یکی از مشهور ترین صحنه های دنیای مدرن تبدیل شد و به راستی چگونه این شاهکار در ذهن این نویسنده شکل گرفته است؟!

موضوع داستان:

نمایش درباره ی دو انسان به ظاهر ولگرد بنام استراگون(گودو) و ولادیمیر(دی دی)است که در کنار جاده ای بی آب و علف که فقط یک تک درخت در آنجاست در انتظار شخصی به اسم گودو هستند ‌و تا آخر عمر باید مننظر بمانند تا گودو به قولی که داده است عمل کند و بیاید ‌و چاره ای جز انتظار ندارند و اصلا نمیدانند که گودو کیست و چرا باید منتظر او باشند.شاید بخاطر این که خود گودو گفته است می آید انتظار میکشند و نمیروند و خود را دار نمیزنند.داستان حول محور دیالوگ های این دو تن میچرخد که گاه یکی خسته می‌شود می‌رود اما چون به هم عادت کردند باز میگردد.

شاید این صحنه ها و تصاویر،تک درختی در بیایان و انتظار دو تن برای آمدن یک نفر و سوال ها و جواب های تکراری و بیهوده،برای برخی خوانندگان و تماشاگران مضحک باشد اما سرانجام سر و کله ی دو نفر پیدا می‌شود که فقط رهگذر هستند.یک ارباب و یک برده که ارباب رفتار تنفر آمیزی با برده دارد اما برده مطیع ارباب است.

استراگون و ولادیمیر چند لحظه مات این صحنه ها هستند تا اینکه ارباب افسار برده را می‌گیرد و میروند.ولادیمیر دوباره بحث را پیش میکشد و باز همان سوال ها و جواب های بیهوده و خسته کننده تکرار می‌شود.گودو خبر میفرستد که امشب نمی آید،فردا خواهد آمد.فقط زمان میگذرد و چیزی در آن محیط تغییری نمیکند.عابران پیرتر می‌شوند،ارباب ستمگر کور و برده اش لال شده است.باز هم گودو خبر میفرستد که فردا نمی آید. به همین ترتیب داستان جلو میرود.

بکت این گونه پوچی زندگی را به نمایش میگذار‌د و یاس،تکرار،ناامیدی و ... را نشان می دهد.

تحلیل نمایش و داستان:

در انتظار گودو مهم ترین اور بکت است که می‌توان آن را نمونه کامل یا تیپیکال «ادبیات پوچی» دانست.چنان که به نظر می‌رسد اینجا خدا و متافیزیک سنتی مورد تایید قرار گرفته شده است و‌ به تعبیری godo تحریف God است،البته که خود بکت در این مورد سخنی اظهار نکرده است.بیابان در اینجا نماد جوامع امروزی است.

گودو هر روز مژده آمدن خود را میدهد اما نمی آید

آیا میتوان گفت این بحث انتظار در همه ی مذاهب هم وجود دارد؟!

اتفاقات در زمان و مکانی رخ میدهد که بین خیال و واقعیت است و برای درک بهتر آن باید موقعیت تاریخی،سیاسی،اقتصادی و فرهنگی نویسنده را مطالعه نمود.

در میانه کتاب دو شخصیت ارباب و برده هم وجود دارند که نماد ستمگران جهان هستند که زندگی ولادیمیر و استراگون را از یک نواختی در می آورند و باعث گذراندن وقت می‌شوند.

زمان مانند نیرویی است که شخصیت ها از وجودش آگاهند و در آن به نحوی رو به تحلیل میروند،اما ازتداوم آن درکی ندارند.اگر هر روز مانند روزهای دیگر باشد،چگونه آنان گذر واقعی زمان و نزدیکی پایان را درک کنند؟

گودو بر زمینه ی وعده ی ظهوری استوار است که هرگز تحقق نمی یابد.استراگون و ولادیمیر هم به نوعی مانند انسان امروز به این موضوع عادت می‌کند گرچه نپذیرد.به نظر می‌رسد که این امر به آن معناست که شخصیت ها به آینده مینگرند.اما اگر گذشته ای وجود ندارد،حال و آینده ای هم وجود نخواهد داشت.درنتیجه شخصیت ها برای نشان دادن آینده ای نامعین و احتمالا ناموجود به جعل گذشته ای برای خود نیاز دارند.

زمینه ی مطالعاتی ما هرچه باشد خواه انجیل،ادبیات و فلسفه و خواه برخی اشارات،خواهیم پذیرفت که هیچ چیزی تقریبا تمام نمی‌شود و این محکم ترین دفاع ما در برابر پوچ گرایی و اگزیستانسیالیسم و زوال زمانی هستی ما است که با احساس رضایت به این اوضاع مدام تصورات و نظرات خود را تغییر داده و به هم مرتبط میسازیم.

بخشی از این کتاب:

استراتون:به من دست نزن!از من سوال نکن!با من حرف نزن! پیشم بمون!

ولادیمیر:تا حالا ترکت کردم؟!

استراگون:نه...ولی بدترش رو انجام دادی،گذاشتی من برم...!

نظر شخصی:

از دیدگاه من این کتاب یک شاهکار است و شاید دریچه ای به سوی حقیقت و نگرش ما به مذهب و اعتقاد و باور به منجی باز کند.

ترجمه علی اکبر علیزاد با چندین بار ویرایش بهترین ترجمه موجود در بازار است و همچنین از سایت های معتبر هم می‌توان این کتاب را تهیه کرد.





شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید