تو نمایشنامه فیزیکدانها نه تنها من،بلکه شما هم با آدمای عجیبی سروکار خواهید داشت.فیزیکدان های عجیبُ الخِلقه ای که اقای دورِنمات عزیز زحمت تهیه و خلق اونارا کشیدن.
قرار نیس قانون عمل یا عکس العمل ِجناب نیوتن یا نسبیت عام و خاص اقای انشتین رو مو به مو بخونیم و جملات نَغز و زیبا نثار روح پرفتوح ایشان و خانواده های محترمشان داشته باشیم.بلکه تو دنیای این نمایشنامه قرارِ افکار جدیدی از اقایون دانشمندی رو بخونیم که بهت یاد میدن بشریت هنوز اول راهه.
خب اول کار یه نصیحتِ خیلی خیلی خیلی تکراری!
کاش دانشمند بودن رو فقط تو دانشمند بودن نبینی !!!
اینجا تو این کتاب، نه بِشِر ازمایشی یا همون لوله های ازمایشگاهی به زبون خودمون در کاره نه قراره ماری کوری یه هو ظهور کنه و پرتو ایکس کشف بشه و نه حتی قصه یه ذره ی کوچک هم به الکترون پروتون اشاره ای نداره . دانشمندای این قصه فرق بزرگی بادانشمندای قصه های کتاب فیزیکای ما دارن.
واس ماهایی که تو این چن ماه هممون به نوعی درگیر اتفاقات و بحرانهای عجیب و غریبی تو کشورمون بودیم و از گوشه و کنار، اخبارهای موثق و غیر موثقی مبنی بر این به گوشمون میرسید که کتابهایی با عناوین دیکتاتوری ،جایگاه زنان، انواع انقلاب و مدیریت های سیاسی و از این قبیل ها جز پرفروش ترین ها شده ، انگار یه قسمت عظیمی از ما شناخت درست تری نسبت به نمایشنامه نداشت .
انگار خیلی از ادما قرار بود ندونن که هر چیزی و هر کسی ریشه ای داره و نمایشنامه ها ریشه های مهم کتابان.
انگار خیلی از ماها نمیدونیم از کلمات و دیالوگای بین شخصیت های نمایشنامه ها میتونیم :تاریخ ،جغرافیا، سیاست ،دموکراسی ،دیکتاتوری ،هنر، علم ،عشق و حتی زندگی رو به ساده ترین حالت ممکن یاد بگیریم.
مگه نه اینکه عمده یادگیری های گونه ی عجیبی به نام آدم روی کره ی زمین که ما باشیم، به شکل گفت و گو هستش و گویا نمایشنامه ها گونه ی جدیدتری از آدمان که بیشتر از ما عمر میکنن و ادعای کمتری دارن و ممکنه هیچ وقتی هم منقرض نشن.
یه عالمه دیالوگ و تصویرسازی تو دلخودشون دارن که فقط باید قدم اول رو به سمتشون ورداشت . مابقی قدم رو اونا به سمتت برمیدارن .کی فکرشو میکرد که فیزیکدانهای عجیب غریب دورنمات تو 88 صفحه، تو رو تو دنیایی بکشونن که یه کتاب تاریخ و یا کتابایی درحوزه های سیاسی ،تو 900 صفحه در بهترین و شَکیلترین حالتاشون نمیتونن.
قصه عجیب این نمایشنامه وسط یه دیونه خونه ای کوچکتر از کره ی زمین ما و مجلل تر از کاخ رونالدو تو عربستان در حال رقم خوردنه. دنیای چن تا ادم عجیب که قصه هاشون بهم وصله . قصه ی دیونگیشون. حیاتشون. مرگشون. عشقشون و عقلشون.
یه دنیای محبوس شده ای که بین دانشمندای این نمایشنامه و پرستارا و مدیریت قدرتمند حاکم بر اون دیونه خونه، روال داستان رو جوری پیش میبره که خود اقای بازپرس این قصه حتی جز سیگار دود کردن و خیره شدن و گفتن جمله ی معروفِ( من دیگه حال ادامه دادن ندارم )این داستان اعجاب انگیز رو ،هم قابل باور و هم غیرقابل باورکرده!
اگه قرار بود هر یک ازاین اقایون مسیر دیگه ای رو غیر از دانشمند شدن انتخاب کنن .اقای هیتلر باید لُنگ جلوی این بزرگواران می انداختند و اون کوههای عظیمی که از حدقه های چشم هزاران گونه انسان بالا رفته بود ،جای خودشون رو به اثر ارزشمندی با رنگ روغن روی بوم سفیدی میدادند که کنار تصویر بانو مونالیزا در موزه ی لوور به نمایش کشیده شده .تا منو و شما مثلا عین ادمای خیلی گالری رفته به این شاهکار خیره بشیم و فرو بریم تو عمق نقاشی.
البته صد حیف که نه هیتلر نقاش شد. شاید مامان باباش گفته بودن برو مهندسی کنارش هنر رو ادامه بده که وضعیت دنیا با این انتخاب رشته به فنا رفت .
و صد درود به اقایون نیوتن وانشتین و موبیوس(سومین دانشمند داخل کتاب) که دانشمند شدن.