ی فیلم اندکی قدیمی ک نتیجه گیری های خوبی برای رابطه ها داشت.
سامر ! ی دختری ک تو همین ما بین تام اونو دید و ازش خوشش اومد.کم کم باهم بودناشون بیشتر شد.و خاطرات خوب زیادی رو ساختن.
البته قبل از همه اینا سامر گفت ک نمیخواد نامزد داشته باشه (چون عشقی رو تجربه نکرده بود)
بعد ها بنا بر دلایلی دیگه از هم دور شدن؛و خب تام این وسط بود ک میسوخت و فکر میکرد باید همونی ک اولین بار دیدیش همونی که فکر کرد دوستش داره باید برا همیشه در کنارش بمونه:)
ک خب گاهی وقتا این اتفاق رخ نمیده.تام اینو نادیده گرفت ک سامر هیچ علاقه ای به نامزدی ندارع و به عنوان ی دوست باهم بودن .
و در اخر سامر با کسی ازدواج کرد ک عاشقش شد(ب طور تصادفی همو دیدن) و تام..هم با کسی آشنا شد ک احتمالا با هم موندن (ب طور تصادفی با هم آشنا شدن)
خب ی نتیجه کلی من از این فیلم گرفتم
1-گفته بود 500روز با هم بودن،این زمان و تایم برا هرکسی میتونه فرق کنه!یکی شاید طرف رو فقط ی روز ببینه و ی روز باهاش باشه
2-هیچ نیمه گمشده ای وجود نداره!بلکه نیمه گمشده ساخته میشه:)
3-زمانی کسی وفادار میمونه ک طرف رو دوست داشته باشه مثلا سامر تام رو دوست نداشت!
4-قزار نیست اولین نفری ک تو زندگی آدم میاد آخرین نفر زندگی باشه (: ما خیلی از ادمارو تو زندگیمون دیدیم شاید موندگار نباشن اما همه شون ب آدم ی درس میدن .و بنظرم این اومدن و تجربه کسب کردن و رفتن ی اتفاق تصادفی نیست!
5-آدم نمیتونه عاشق کسی باشه که اونم از قبل تعیین شده:/!بلکه عشق و عاشق شدن ی تصادفع(:
6-میشه گفت تام دقیقااا بخاطر سامر دلش تنگ نمیشد بلکه بخاطر اون اتفاقات خوبی ک ساختن دلش تنگ میشد،و گاهی وقتا ماهم مثله تام حسمونو درست تشخیص نمیدیم
7-گاهی وقتا آدم های اشتباهی حس مارو نسبت ب عشق تغییر میدن
پایان فک زنی:)