ویرگول
ورودثبت نام
سید فرشاد فیض آبادی
سید فرشاد فیض آبادینویسنده و روزنامه نگار اجتماعی - سیاسی / کارشناس رسانه و روابط عمومی
سید فرشاد فیض آبادی
سید فرشاد فیض آبادی
خواندن ۵ دقیقه·۲۰ روز پیش

مدیران رسانه‌ایِ بی‌عمل؛ جاسوسان کم‌هزینه

مدیران رسانه‌ایِ بی‌عمل؛ جاسوسان کم‌هزینه
وقتی هالیوود فرمان حمله را می‌نویسد و ما فقط نگاه می‌کنیم.
سینما در غرب سال‌هاست نقش اتاق عملیات فرهنگی و سیاسی را دارد، از آماده‌سازی اذهان برای جنگ‌های آینده تا بازآفرینی دشمن. اما در ایران، مدیران فرهنگی ما هنوز درگیر پخش سریال‌های بی‌خاصیت‌اند و روایت ایران را به بیگانگان سپرده‌اند.

 

۱. سینما؛ سلاح نرم قرن بیست‌ویکم

سینمای مدرن دیگر سرگرمیِ لوکس طبقه‌ی متوسط نیست؛ ابزار سیاست است. از آمریکا تا فرانسه و بریتانیا، هر فیلم و سریال مهمی در لایه‌های پنهان خود «کد» دارد: از فاجعه‌های آخرالزمانی و حمله‌ی بیگانگان گرفته تا شبیخون‌های زیستی و سلاح‌های هوشمند. با نگاهی دقیق‌تر درمی‌یابیم این محصولات برای آماده‌سازی ذهن مخاطب و طبیعی‌سازیِ بحران‌ها ساخته می‌شوند نه فقط برای تخیل و سرگرمی.

بعد از ۱۱ سپتامبر، آمریکا با ده‌ها عنوان پرهزینه‌ مانند Zero Dark Thirty، American Sniper، Lone Survivor و ده‌ها سریال میهن‌پرستانه، چنان تصویری از نیروی نظامی «قهرمان» ساخت که هر جنگ آینده در ناخودآگاه بیننده، از قبل توجیه شده باشد. این همان کاری است که اروپایی‌ها هم با روایت‌های ضدترور و فیلم‌های جاسوسی خود انجام می‌دهند؛ جنگ نرم، از صحنه‌ی فیلم شروع می‌شود، نه میدان نبرد.

 

۲. ایران روی پرده؛ از کلیشه تا پیش‌داوری

دو دهه‌ی اخیر، هر سال چند‌ فیلم یا سریال درجه‌یک جهانی به ایران یا نقش منطقه‌ای‌اش اشاره کرده است مستقیم یا غیرمستقیم. از Argo و Rosewater تا Tehran و Jack Ryan و Top Gun: Maverick، ایران اغلب همان تصویر تکراریِ دهه‌ی شصتی را دارد: کشوری بسته، خشن، درگیر در توطئه و اسلامگرایی افراطی. در خوش‌بینانه‌ترین حالت، سایه‌ای مبهم از «دشمنی» که هرگز رشد نکرده است.

در مقابلِ این بازنمایی، واقعیت امروز ایران چیز دیگری‌ست: جامعه‌ای که از دهه‌ی ۹۰ به‌بعد در معماری، تجارت، راه‌سازی، نیروگاه، فناوری نظامی، پزشکی، داروسازی و صنایع بومی رشد خیره‌کننده‌ای داشته؛ فرهنگی زنده با اشعار و زبان قرن‌ها پیش، غذا هایی که جهان را شگفت‌زده می‌کند و ملتی که هنوز ادب و مهربانی، ستون معاشرتش است. هر فرد خارجیِ منصفی که به ایران سر زده، از زیبایی- امنیت - پیشرفت این سرزمین گفته است؛ اما روی پرده، از همه‌ی این‌ها جز غبار دیده نمی‌شود. این فاصله، حاصلِ شکست رسانه‌ای ماست، نه صرفاً موفقیت دشمن.

 

۳. کار درست را انجام نده، کار غلط را پررنگ کن

تئوری ساده است: اگر مسئول فرهنگی نادان در رأس باشد، همان کاری را می‌کند که جاسوس می‌کرد فقط با حقوق کمتر! جاسوس اطلاعات غلط می‌دهد تا تصمیم غلط گرفته شود؛ وقتی پُست‌های کلیدی رسانه‌ای به‌دست افراد ناآگاه می‌افتد، خروجی دقیقاً چیزی می‌شود که دشمن می‌خواست. آنها قرار نیست اطلاعات بدهند، فقط کافی‌ست هیچ تصمیم درستی نگیرند. و نتیجه تفاوتی با خیانت ندارد. فقط کافی است ببینید در بیست‌سال گذشته، چند تیم حرفه‌ای در ایران مأمور رصد و تحلیل محتوای سینمای جهان بوده‌اند؟ هیچ. اگر هم تیمی بوده، با رویکرد ایدئولوژیک بسته و بدون شناخت زبان تصویر و رسانه. نیروهای تحلیل‌گر رسانه باید درس‌خوانده‌ی زبان فیلم، فیلمنامه، و روان‌شناسی جمعی باشند، نه کارمند بایگانی با ریش و تیپ سیاستی.

چه ترسی وجود دارد که از پتانسیل جوانان نسل زد هشتادی و نودی در پیشبرد مسیر تکنولوژی و رسانه استفاده نمی‌شود؟ آن‌ها واقعیت علم و تکنولوژی و مهمتر از آن، ابزار و نوع استفاده از آن را درک می‌کنند.

۴. پژوهش، تحلیل، هوشیاری؛ حلقه‌ی مفقوده‌ی ما

در ۳ دقیقه‌ آخر فصل دوم سریال Sil​o، در Agency و فصل دوم Lioness، همان نشانه‌هایی دیده می‌شد که بعد از چند ماه به واقعیت نزدیک شدند—آغاز جنگ ۱۲روزه. برای کسی که فیلم و سیاست را هم‌زمان دنبال می‌کند، بعضی صحنه‌ها فقط «داستان» نیستند؛ پیام رمزگذاری‌شده‌اند. پایان فصل دوم Sil​o‌ مثال عجیبی بود: مخاطب دو فصل مردم را در پناهگاه‌های زیرزمینی تماشا و دنبال کرد، دنیایی که گویی صدسال بعد از فاجعه‌ای جهانی رخ داده است. و در سه دقیقه آخر، سریال از آن دنیا جدا شده و فلش‌بک میزند به زمان حال در کافه‌ای در نزدیکی کاخ سفید به صورت روشن و واضح نام ایران را می‌برند که در قرار است در مقابل حملات اتمی ایران چه کاری انجام دهیم؟!؛ روشن و رک و راست: فاجعه از ایران آغاز شده است.

چنین صحنه‌ای اتفاقی نیست. آن تصویر ناخودآگاهِ جمعی را برای پذیرش همان سناریوی قدیمی آماده می‌کند: ایران، منبع خطر جهانی است. چند ماه بعد، نیروگاه‌های هسته‌ای ایران هدف حملات شدید توسط بمب‌افکن‌های آمریکایی قرار گرفتند و اسرائیل نفوذهای بی‌سابقه‌ای انجام داد. همان رسانه‌ای که دروغ را ساخته بود، توجیهش را هم آماده کرده بود. این یعنی جنگ فرهنگی قبل از جنگ نظامی آغاز شده بود و ما حتی متوجه نشدیم.

این تطابق حتما تصادفی نیست؛ ادبیات تصویری غرب مدت‌هاست با رمزگذاری حوادث احتمالی، ذهن بیننده را به آینده‌ای خاص می‌برد. پرسشِ حیاتی این است:
آیا ایران تیمی متخصص برای ردیابی این کدهای ذهنی دارد؟
آیا در اتاق‌های فکر ما کسی هست که از سطح شعار عبور کند و واقعاً بداند رسانه چه می‌گوید؟

 

۵. خواب زمستانی مدیران رسانه‌ای

در همین لحظه که هالیوود و نت‌فلیکس با ده‌ها میلیارد دلار افکار عمومی را می‌سازند و تصویر آینده را می‌نویسند، صداوسیمای ما در باتلاق لودگی دست‌وپا می‌زند. بسیاری هنرمندان کاربلد یا ممنوع‌الکارند یا خانه‌نشین شده، و جای‌شان را مجموعه‌هایی گرفته‌اند که حتی مخاطب داخلی هم از دیدنشان دل‌زده است.
مدیریتی که نه مخاطب می‌شناسد، نه قدرت تصویر و نه زبان نسل جدید را؛ چنین ساختاری اگر نفوذی نباشد، دست‌کم عملکردی شبیه نفوذی‌ها دارد. اینکه نمی‌بیند دشمن از راه رسانه می‌آید، خودش خطر بزرگ‌تر است.

 

 

 

۶. هشدار آخر؛ تا وقتی روایت خود را نسازیم، روایتِ ما را خواهند ساخت

در ماه‌های آینده بدون شک فیلم‌ها، مستندها و بازی‌های ویدیویی درباره‌ی «جنگ ۱۲روزه» ساخته خواهد شد، با همان کیفیت مثال‌زدنی هالیوود: روایتِ تجاوز، اما در قالبِ قهرمانیِ سربازان آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی. اگر بازهم منفعل بمانیم، فرزندان ما ایران را از نگاه دشمن خواهند شناخت.

اینک زمانِ تشکیل گروه‌های تخصصی واقعی‌ست؛ نه شعار، نه سمینار. تیم‌هایی که ۲۴ساعته سینما و رسانه‌ی جهانی را رصد کنند، کدها را بیابند، تحلیل را به‌موقع به مراکز تصمیم‌سازی برسانند. همین حالا بپذیریم سینما و رسانه پادگان‌اند، نه تفرجگاه؛ و برایشان فرماندهان واقعی بگذاریم.
وگرنه بازهم مانند همیشه، از روایت‌سازی وتجاوزِ آشکار دشمن، لذت بصری می‌بریم و با شعار، مستِ بی‌شعوری می‌شویم.

 

ایران به سلامت باد

سید فرشاد فیض آبادی

 

ایرانافکار عمومیبازی‌های ویدیوییسینمارسانه
۲
۰
سید فرشاد فیض آبادی
سید فرشاد فیض آبادی
نویسنده و روزنامه نگار اجتماعی - سیاسی / کارشناس رسانه و روابط عمومی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید