هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن برایم انقدر مشکل باشد. البته بهتر است بگویم نوشتن مشکل باشد نه از سر اینکه چیزی به ذهنم نمی رسد، بلکه در واقع مغز دارد از حجم مطالب گوناگون که اکثرا هم مطالب پر تشنجی هست در حال انفجار باشد!
از کجا بنویسم؟ از صبح که چشمانمان را باز می کنیم و قیمت صابون دستشویی دوبرابر شده است؟ یا تلفن منزل به دلیل بدهی 50 هزار تومانی قطع شده است؟ یا اینکه وارد ماه ششم کرونا شده ایم و هنوز به ظاهر زنده ایم. یا اینکه موشکی به یک قایق بر اثر اشتباه انسانی خورده است و باز خودزنی کرده ایم؟
شاید هم باید به لقمه نانی که باید با دقت خرید تا کرونایی نباشد، به خواندن دم صبح گنجشک ها که این روزها خیلی هم خوشایند نیست و فقط یادآور این اند که امروز هم تا صبح بیدار بوده ام، دل خوش کرد. یا به مثال مسخ شدگان چشم به دلقک بازی های داخل گوشی بدوزم و شب را بگذارنم.