یک سال پیش بود که فکر این که آیا شانس وجود داره یا نه افتاد به جونم. به این فکر میکردم که چجوریه بعضی ها انقدر خوش شانس هستن، انگار یک نیروی فراطبیعی دارن و همیشه همه جا کمکشون میکنه و پیش امدها همیشه به نفعشونه، و در مقابل بعضی ها انقدر بد شانسن و هر چی بلا هست سرشون میاد و روز به روز بدبخت تر میشن.
خیلی نمیتونستم این نیروی فراطبیعی رو قبول کنم، باید یک دلیل منطقی وجود داشته باشه که بشه قبولش کرد.
توی یونان باستان مردم برای چیز هایی که نمیتونستن درکشون کنن افسانه و داستان میساختن. بارون میومد، دلیلش رو نمیدونستن میگفتن خدایِ باروری رحم کرده و از آسمون آب فرستاده که مزارع گندم خشک نشه و از گرسنگی نمیریم. یک اسمی هم بهش میدادن و خلاص! دیگه بهش فکر نمیکردن و خوش و خرّم به زندگیشون ادامه میدادن. ذات انسان اینجوریه، چیزی نباید مجهول بمونه، چه علمی چه غیر منطقی بالاخره باید دلیلی داشته باشه و باهاش قانع بشه. ما هم با گفتن این که طرف نیروی خوش شانسی داره خودمون رو اینجوری قانع میکنیم.
ما میگیم طرف خوش شانس زاده شده و همیشه بخت باهاش یاره، اما آیا این صحت داره و منطقیه؟ برای اثباتش برای خودم فکری به ذهنم رسید; اگر این پیش آمد هایِ مثبتِ فردِ خوش شانس اتفاقی نیست پس باید توی انتخاب هاش تفاوتی با فردی که فکر میکنه بد شانسه باشه. طبیعتا باید انتخاب های بهتری داشته باشه.
برای انجام آزمایش برنامه ای نوشتم. کار برنامه اینه که:
فردی که ادعا میکنه خوش شانسه و داره تست رو انجام میده باید با استفاده از نیروی فراطبیعی خودش اون عددی که برنامه تولید کرده رو تشخصی بده و با استفاده از دکمه ها انتخابش کنه. و این روال به دفعات انجام میشه تا برنامه به یک میانگین توی اون آزمایش برسه.
تست رو روی چندین نفر که ادعا میکردن خوش شانس یا بد شانس هستن چندین بار انجام دادم و خروجی اصلا یک ساختار مشخص نداشت. یک بار آدمی که میگفت بدشانسه انتخاب های درست بیشتری داشت یک بار هم اونی که میگفت خوش شانسه.
یک نتیجه جالب دیگه هم داشت، هر چی تعداد انتخاب ها بالاتر میرفت میانگین به ۵۰ درصد نزدیک تر میشد!
هر چیزی یا میشه یا نمیشه، یا برنده میشی یا نمیشی، یا دکمه ۱ رو فشار میدی یا ۲ رو. هیچ قانون ثابت شده ای نیست که به تو کمک کنه که همیشه بشه، برنده بشی و درست رو انتخاب کنی. اگر هم چند بار پشت سر هم درست انتخاب کردی (که این اتفاق اصلا چیز عجیبی نیست) دلیل نمیشه انتخاب بعدیت درست باشه.
توی موضوع بخت و شانس دو تا مقوله جدا از هم هست:
موضوع اول رو بالا راجبش توضیح دادم
موضوع دوم تفاوت داره با شانس، در واقع اصلا شانس نیست، سنکا جملۀ معروفی داره که میگه :
با تلفیق آمادگی و فرصت، بخت و اقبال حاصل میشود.
سنکا
در واقع پارامتر های زیادی هست که ما بدون در نظر گرفتنشون میگیم صرفا شانس دلیل موفقیت طرف بوده.
فرصت ها همیشه هست، میان و میرن، خیلی وقت ها اصلا متوجشون نمیشیم، چون براش آماده نیستیم، انتظارشو نداریم یا اصلا فرصت نمیدونیمشون. تفاوت آدم خوش شانس با بد شانس اینه که مثل درباره بان ها تمرین کرده و خودش رو آماده کرده که هر موقعیتی اومد سمتش شیرجه بزنه و از کنج تیرک درش بیاره و بگیرتش و ولش نکنه.
توی برنامه نویسی یه چیزی داریم به اسم Listening . بعد از کلی کد نوشتن و آماده کردن بستر، میایم به برنامه میگیم گوش بده هر وقت همچین اطلاعاتی اومد سمتت بگیرش و این بلا ها رو سرش بیار.
ما باید اول اقدام کنیم، بستر رو توی خودمون فراهم کنیم، دیباگ کنیم، تست کنیم و آماده بشیم، اون موقعست که گوش میکنیم و میبینیم اتفاق ها معنی پیدا میکنن، اون موقعست که باید هوشیار باشیم و خوب شیرجه بزنیم