فرزاد مجد
فرزاد مجد
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

از کرانه‌های ارس تا کرانه‌های صمد

- نگاهی به نمایشگاه عکس حبیب فرشباف از روستاهای آذربایجان

نمایشگاه عکس « از کرانه‌های ارس » را صرفاً نباید به چشم یک نمایشگاه با پیرنگی ساده دید. اگرچه ثبت عناصر زندگی واقعی با سرشت عکاسی عجین شده است، اما در این نمایشگاه علاوه بر خصلت بیان‌کنندهٔ عکس‌ها با خصلت‌های ارجاع دهندگی و بازنمایانهٔ آن مواجه می‌شویم. از کرانه‌های ارس نمایشگاه عکس‌های حبیب فرشباف از روستاهای دورافتاده آذربایجان ( منطقه ارسباران و قره داغ ) در دههٔ ۴۰ شمسی است. اما حبیب فرشباف نه در قامت عکاس، بلکه به عنوان معلمی از سپاه دانش در آن دهه به مناطق دورافتاده عازم شده بود. او در حاشیهٔ معلمی، با دوربین لوبیتل خود با دیدی مردم‌شناسانه در روستاهای مناطق مذکور به ثبت زوایای مختلفی از زندگی روستانشینان پرداخته است.


رمزگان متعدد فرهنگی در تصاویر فرشباف دلالت‌های خود را در خارج از قاب عکس‌هایش نشان می‌دهد. روشن نوروزی، کیوریتور نمایشگاه نیز در این پروژه پژوهشی به خوبی توانسته هنرمند نمایشگاه و آثار او را در محوری هم راستا با شخصیتی مشابه اما با سرنوشتی اسطوره‌ای نمایشگاه گردانی و عرضه کند. رمزگان متعدد فرهنگی و وجوه شخصیتی فرشباف، تمام نمایشگاه را به سوی این محور ناپیدا می‌‌برد. از نام نمایشگاه، شغل شریف معلمی فرشباف، تاریخ عکس‌ها و همه چیز نمایشگاه را به سایه‌ای زیر نام صمد بهرنگی می‌برد. تمام اجزای نمایشگاه زایندهٔ این ساحت ناموجود در عکس‌هاست. عکس‌ها اگر چه مرزهای عکس‌های یادگاری و عکس‌های مردم شناسانه را به هم گره می‌زند اما کیوریتور با هوشمندی مرزی ناموجود را نیز برای برای مخاطب متجلی می‌سازد. مرزی ناموجود در بستری که کیوریتور تعبیه کرده با نگاه موشکافانه و نقادانه به نظام آموزشی دورهٔ پهلوی در تمام نمایشگاه به چشم می‌آید. پنداری این نگاه نیز زیر سایهٔ صمد بهرنگی که خود از مهم‌ترین نقادان آن نطام آموزشی بود شکل گرفته است. حبیب فرشباف را نیز نباید جدا از بهرنگی دانست. روحیهٔ متفاوت او در تدریس برای روستاییان نیز گواه این نکته و شاید آن سوگ‌نامه احمد شاملو برای صمد بهرنگی با « بودن » معلمانی از جنس فرشباف تحقق یافته‌ است:«صمد سری از اين هيولا بود. و كاش... كاش اين هيولا، از آن گونه سر، هزار می‌داشت؛ هزاران می‌داشت».


تکنیک‌های فنی فرشباف در عکس‌هایش که شاید حاصل آزمون و خطای او با دوربین لوبیتل باشد، حالا در عکس‌هایش بر دیوار گالری زایندهٔ نشانه‌های وسیع و بی‌شماری‌ست که خوانش و رمزگشایی آنان، نمایشگاه را جذاب می‌کند. عکس‌هایی که حاصل دبل اکسپوز است را شاید از جذاب‌ترین عکس‌های نمایشگاه نامید. یا در دیگر عکسی که در توضیح آن نوشته شده است: «دانش‌آموزان روستا در مقابل کلیسا. هنگامی که زنگ‌های کلیسا به صدا در می‌آمدند اهالی روستا به بام خانه هایشان می‌رفتند و از خبرهای لازم اطلاع پیدا می‌کردند. ساختمانی که در پس زمینه دیده می‌شود «کُنتور» نام داشت و یک بنای اربابی خالی از سکنه بود که تنها وارثش مقیم آمریکا بود. تمام خانه‌های روستای وینه دو طبقه و دارای بالکن بودند. بعد از مهاجرت ارمنی‌ها از این روستا، همهٔ خانه‌ها تخریب شدند».

بی‌تردید علاوه بر نکته‌های مردم‌شناسانه در این عکس، ترکیب‌بندی و لوکیشن عکس یادآور پرده‌های تصلیب عیسی مسیح در سده‌های میانه‌ و روزگار رنسانس است. فزونی معنا در عکس نشانه‌‌های ‌شمایلی را به نشانه‌های نمادین تبدیل می‌کند. جامه‌هاو دیگر عناصر عکس ذره‌ای هم‌خوانی با پس زمینه‌عکس ( کلیسا و بنای اربای ) ندارد اما رمزگان فرهنگی متعددی در این نابجایی عکس وجود دارد. بیهوده است از نشانه‌های تصویری سخن برد و اشاره‌ای به حاشیه‌نویسی و پشت نویسی عکس‌ نکرد. نشانه‌های نوشتاریِ زاییدهٔ از توضیحات عکس‌ها موجبات برانگیختن حافطه همراه با بازسازی لحظات آن عکس در اذهان می‌شود.

از کرانه‌های ارس اگرچه در یک گالری برگزار شده است، اما در تقسیم‌بندی نمایشگاه‌هایی با بنیهٔ موزه‌ای قرار دارد. شخصیت‌پردازی فرشباف که توسط کیوریتور نمایشگاه با نمایش اسناد و مدارکی از او انجام گرفته است و علاوه بر آن حضور پیوستهٔ فرشباف در روزهای نمایشگاه نوعی از کیوریتوری آرشیوی و پژوهشی را همچون موزه‌ها ارائه می‌دهد. فعالیت‌های پیشین گالری دنا نیز از علاقهٔ مدیران آن به برگزاری چنین نمایشگاه‌هایی حکایت دارد. در نهایت این نوشتار درباره از کرانه‌های ارس را همچون جملات پایانی کتابِ «از نشانه‌های تصویری تا متن» نوشتهٔ بابک احمدی و با اشاره به فیلم «استاکر» ساختهٔ آندری تارکوفسکی به پایان می‌برم. زمانی که استاکر در اتاق آرزوها به همراهان خود می‌گوید:« به گذشته فکر کنید. یاد گذشته آدم‌ها را بهتر و مهربان‌تر می‌کند».

پژوهشگر مطالعات موزه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید