چند روز پیش که آزمون انشا داشتیم یکی از موضوعات <زندگی> بود ، من در آن لحظه < بلند پروازی > را به عنوان موضوع انشا انتخاب کردم و برای اینکه <زندگی> بهش برنخورد با خود گفتم بد نیست متنی در اینجا با این موضوع بنویسم : زندگی برمی خیزد
زندگی بدون شک شبیه ترین چیز به سفر است . من دوست دارم آن را مانند سفری با کشتی تصور کنم ، شما هم بهتر است همینکار را کنید . همه ما سوار این کشتی هستیم ( البته اگر از قلمرو ارواح خواننده این متن نیستید!) و مقصدمان مشخص نیست، هر کسی حدسی می زند ، بعضی به اعتقاداتشان رجوع می کنند و بعضی به اعتقادات پدرشان!بعضی ها هم واقع گرایانه و علمی حدس می زنند درحالی که نه واقعیتی مشخص است و نه علمی مشخص می کند.
سوخت این کشتی هم که زمان است ، کشتی زندگی زمان می سوزاند و به مسیر خود ادامه می دهد . این واقعیت که هیچ چیز همیشه و جود نداشته و هیچ چیز همیشه وجود نخواهد داشت به زمان معنا می بخشد و ما فقط با نبود چیز های قبلا بودند و وجود چیز هایی که قبلا نبودند گذز زمان را احساس می کنیم . شرط می بندم اگر همه چیز ابدی و ازلی بودند حتی یک تومان هم خرج خرید ساعت نمی کردید.
در این سفر مهم نیست چقدر سفر کنید ، یک روز یا صد سال به هر حال به مقصد می رسید ، پس نگران نباشید. نگران طوفان هایی که در طول مسیر با آن روبرو می شوید نباشید ، همه گذراست ، تجربه می شود ، درس میتوان گرفت ، سوخت خود را تا اتم آخر مصرف کنید و سعی کنید هر روز از از دیروز پرمصرف تر باشید . اگر توقف کنید مثل تایتانیک کشتی شما یک طرفه غرق می شود و من مثل جک آنجا خواهم بود تا شما را نجات دهم ، پس نگران نباشید.