📌داستان در مورد پسربچه ایی به اسم جیکوبه که پدربزرگش مدام براش قصه های عجیب غریب از پرورشگاهی که توش بزرگ شده بوده تعریف میکنه. تا اینکه یه روز خیلی ناگهانی پدربزرگش به قتل میرسه و جیکوب یه هیولا رو میبینه که اونو زخمی کرده و کشته.
هیچکس حرف جیکوب رو باور نمیکنه و همه فکر میکنن دچار ضربه ی روحی شده و میفرستنش پیش روانپزشک و اینا
ولی پدربزرگ جیکوب چند لحظه قبل اینکه بمیره بهش یه حرفایی در مورد یه جزیره و پرنده و اینا زده و جیکوب هم میخواد ببینه منظورش از اون حرفا چی بوده.
متوجه میشه که پدربزرگش توی یه خونه بزرگ شده که توش بچه های ویژه ایی بودن. بچه هایی که هر کدوم یه توانایی خاص داشتن. مثلا دختری که با دستاش میتونسته آتیش درست کنه، پسری که نامرئی بوده، دختری که زور خیلییییی زیادی داشته و ...
این بچه ها تحت سرپرستی دوشیزه پرگرین زندگی میکنن و ماجرا از آشنایی جیکوب با این بچه ها شروع میشه. زمانی که متوجه میشه خودش هم جزو یکی از این بچه های ویژه ست...
📎نظر من در مورد کتاب:
من خیلی دوسش داشتم. اولش فکر میکردم یه مجموعه ی ترسناک باشه چون توش یه سری عکسای عجیب غریب بود. ولی وقتی خوندمش هر لحظه بیشتر عاشقش شدم. خیلی خاص و دوست داشتنی بود. مثل هری پاتر بود برام. فقط نمیدونم چرا انقدر ناشناخته بود و کسی ازش حرفی نزده!
نکته ی جالبش برام این بود که عکسایی که توی کتابا بودن، گویا همه واقعی بودن و نویسنده از مجموعه دار های مختلف تهیه شدن کرده و این خیلی برام داستان کتاب رو جذاب تر کرد!
در کل خیلی دوسش داشتم و از ۵ بهش ۴ میدم.