داستان در مورد دو تا هم دانشگاهی به اسم ویکتور و ویله که روی پروژه ی بوجود اومدن انسان های خارج العاده کار میکنن و این ایده رو دارن که کسایی که تجربه ی نزدیک به مرگ رو داشتن و دوباره به زندگی برگشتن، یه سری قدرتای ماورایی پیدا میکنن و این دو نفر هم تصمیم میگیرن با قرار دادن خودشون توی اون شرایط، خودشون رو به ابر انسان تبدیل کنن.
📎نظر من در مورد کتاب:
من ایده ی کتابش رو خیلی دوست داشتم. مخصوصا جلد اولش برام خیلی حذاب بود. ولی جلد دومش هر فصل کتاب زمانش تغییر میکرد و خیلی خوندنش برام سخت و طاقت فرسا شد. به نظرم دیگه خیلی زیاده گویی بود و کلا جوری که داستانش تموم شد هم دوست نداشتم و خیلی آبکی سر هم بندی شد. در کل از ۵ بهش ۲.۵ میدم