داستان در مورد زنیه که از شوهرش جدا شده و با دختر نوجوونش یه زندگی جدید رو شروع کردن.
اما شوهر سابقش مدام مزاحمش میشه و آزار و اذیتش میده و آرامشش رو صلب میکنه.
یه بار که اومده بوده خونه ی جدید این زن، اونجا دعواشون میشه و زنه با کمک دخترش، مرده رو به قتل میرسونن.
همسایه کناری این خانم یه ریاضی دانه که از قضا عاشق این زن هم هست و به همین دلیل بهشون کمک میکنه تا یه سناریوی بی عیب و نقص طراحی کنن و جسد شوهر سابق این زن رو سر به نیست کنن و داستان در مورد تحقیقات پلیس پیرامون همین قتله.
نظر من در مورد کتاب:
دوسش داشتم به نظرم خیلی جذاب و هیجانی نوشته شده بود و اون هیجان تا آخر کتاب حفظ شده بود و من واقعا نمیتونستم پیش بینی کنم که چه اتفاقی قراره بیوفته و آخرش خیلی شوکه شدم :))
تنها چیزیش که اذیتم کرد، اسمای خیلی سخت ژاپنی بود که هی با هم قاطیشون میکردم ولی کم کم تونستم باهاش کنار بیام.
یه چیز دیگه هم به نظرم یکم داستانش زیادی طولانی بود و میشد حداقل 100 صفحه ازش کم کرد.
اما در کل یه جنایی خیلی جذاب بود و من از 5 بهش 3.75 میدم.