farzaneh_foolady
farzaneh_foolady
خواندن ۶ دقیقه·۱ سال پیش

از اربعین بگو(4)

موکب ابلفضل در عمود 1101 اقامتگاه ظهرما بود. نمونه ی از یک شهر آرمانی. سالنی به وسعت 5 یا شش هزار متر و شاید بیشتر متعلق به بانوان بود. و فضا خنک که هیچ، خیلی سرد بود. نمی‌دانم چرا کولرهای مناطق حاره مثل عراق و مکه و مدینه بجای خنک بودند سرد هستند. بطوریکه آدم پای آن می‌لرزد. همه‌ی زوار رفته بودند زیر پتو. زوار که از هوای گرم بیرون به داخل می‌آیند خیس عرق هستند. بعد در هوای سرد این کولرها یخ می‌کنند و عموما بعد از سفر و یا حین سفر مریض می شوند. یعنی این کولرها تنظیم کننده‌ی دما ندارد؟ و یا نمی شود روی آن نصب کرد؟ یا سازندگان آن تصمیمی بر اینکار ندارند؟

موکب الکویت باکلاس ترین موکب
موکب الکویت باکلاس ترین موکب


همان جا حمام رفتیم. توی صف حمام ایستاده بودم و نوبتم شده بود که یک دختر عراقی از آن لابلا چپید داخل حمام و نوبتم را گرفت. اولش عصبانی اشدم و به خدام غر زدم. آنها هم عرب بودند و نمی فهمیدند چه می گویم ولی بعد جلو آمد و در زد و چیز گفت. شاید هم می شناختش. منهم به مسخرگی گذراندم. بعد از هر حمام کردنی خدمه با ته حمام را تمیز می‌کردند. خدمه با لباس بلند و پوشیه ایستاده بودند. هوا گرم بود و دم کرده بود. من باد خودم را می‌زدم تا بتوانم نفس بکشم. با اشاره گفتم اینجا که کسی نیست چرا حجاب دارید؟ جواب داد قانون است. یکی شان با زبان بی زبانی پرسید ایران حجاب هست؟ و منهم با همان زبان گفتم کم و بیش. چقدر دانستن زبان اینطور جاها به درد می‌خورد.

لباسهایم را در قسمت لباسشویی تحویل دخترانی دادم که پای ماشین های لباسشویی ایستاده بودند و لباس زوار را می شستند و تحویل می دادند.

در قسمت دستشویی خانم هایی وضوی زوار را نظارت می‌کردند و اشکالش را می‌گفتند. همگی خدام عرب بودند.

در مشایه کودکان کودکی‌شان را ، جوانها توان و غرورشان را، و پیرها کسوت و اعتبارشان را تقدیم می کنند.
در مشایه کودکان کودکی‌شان را ، جوانها توان و غرورشان را، و پیرها کسوت و اعتبارشان را تقدیم می کنند.


داخل سالن دو جایگاه فرهنگی قرار داشت. یکی دعا و زیارت و سخنرانی اجرا می‌کرد و جایگاه دیگر برای کوچکترها مسابقات جالب برگزار می‌کرد و در محتوای مسابقه احکام را یاد می‌داد و جایزه می داد. یک تابلو بزرگ گذاشته بود که مسیر کربلا بود و موکب‌ها. وقتی یکی یکی سوالها را جواب می‌دادند موکب ها را یکی یکی جلو می‌رفتند تا به امام حسین برسند. به محض اعلام مسابقه بچه‌ها سریع جمع شدند و گوش کردند. و در پاسخگویی مشارکت. یک مسابقه ی دیگر هم برگزار کردند که سوالات چهارگزینه‌ای احکام بود. با اینکه عربی بود می‌فهمیدم. عربهای کناری‌ام سوالاتشان را دادند برایشان جواب دادم. بعد همان سوالها را پشت بلندگو درستش را گفت و قرعه کشی کردند و جایزه دادند.

نماز جماعت به امامت خود بانوان برگزار شد و ناهار این جمعیت عظیم توسط خدام داده شد. غذا نوعی خورش عربی بود. برنج سفید و مقداری لوبیای سفید که با رب پخته شده بود. گفتند در غذای دیگران تکه‌های مرغ هم بوده. بهرحال ناهار چنین جمعیتی یک پروژه‌ی عظیم است. خیلی گرسنه بودیم و غذا با اینکه کم بود ولی چسبید. استراحت چندانی نتوانستیم بکنیم چون صاف دم لانه ی مورچه بودیم. کنار میز مسابقه، و همه از روی سرمان رفت و آمد می کردند.

با اینکه اذیت شدم اما از سبک کار فرهنگی شان خوشم آمد. به جای گریه گرفتن در موکب های ایرانی، احکام را برای زوار جا می‌انداختند.

بد نیست از قسمت شیرین قضیه برای خیلی‌ها هم صحبتی بکنم. از قسمت قضیه ی شیرین پذیرایی‌هایی که در مشایه می شود. و به همان قدر شیرینی بهانه دست مخالفان می‌دهد. اول این را بگویم که اهل عراق از درآمد سالانه ی خود قسمتی را برای اربعین کنار می‌گذارند. همسفرمان مردی را دیده بود که تنها دارایی اش یعنی ماشینش را فروخته بود و به مشایه آورده بود. در پاسخ به همسفرمان گفته بود دست خودم نیست عاشق حسینم. عراقی ها به جای اینکه مثل ما روضه برگزار کنند موکب داری می‌کنند و به زوار حسین ع خدمات ارائه می‌دهند. اینکار قدمت چند صد ساله دارد و حتی قبل از اینکه ما ایرانی‌ها چیزی درباره ی آن بدانیم انجام می شده است. در بین راه موکبهایی بودند که سال تاسیسشان 1200 و خورده‌ای بود یعنی به قدمت بیش از صدسال. در زمان صدام هم که راه‌پیمایی مشایه ممنوع بود در داخل نخلستانها و راههای فرعی و مخفیانه راه‌پیمایی انجام میشد. "زیارت امام حسین پای پیاده " و " خدمت به زوار امام "دو اصل ثابت در زندگی اهل عراق است. همه‌ی موکب داران وقتی در انتهای اربعین موکب را جمع می‌کنند خودشان پای پیاده سمت حرم به راه می‌افتند.

موکبی که کباب مرغ تهیه می‌کرد
موکبی که کباب مرغ تهیه می‌کرد


به همین دلیل موکب داران در پذیرایی از زوار بر اساس توانشان با هم رقابت دارند. آنها نزدیک یک ماه شب و روز سه وعده ی غذایی آماده می‌کنند و در بین وعده‌ها میان وعده ی صبحگاهی و عصرگاهی. اینکار مستلزم فعالیتی بسیار است که حتما خستگی بهمراه دارد. اما در صورت هیچ کدام از خادمان موکبهای عراقی خستگی به چشم نمی‌خورد. آنها کار می‌کنند و با انرژی زیاد به روی زوار لبخند می زنند. علاوه بر انرژی زیادی که در جسم دارند عشق وافری هم در دل دارند.

صبحانه را از ساعت سه نیمه شب شروع می‌کنند و تا حدود و نه و ده صبح در مشایه صبحانه گیر می‌آید. نان و پنیر، تخم‌مرغ جوشیده یا نیم رو و املت. پیش از ظهر بعضی مواکب میوه می‌دهند و یا شربت که امسال بسیار بود. شربتهایشان شربت‌های همه رنگ آماده بود که ما شربتهای ابلیمو و سکنجبین و تخم شربتی ایرانی را ترجیح می دادیم. برای تامین آب بدن در آن گرما شربت‌ها حیاتی بودند. یک معجون جدید هم امسال می‌دادند که پرهلوی میکس شده بود و خوش طعم و کارساز.

آنها که اهل خدمت‌اند راهش را پیدا می‌کنند
آنها که اهل خدمت‌اند راهش را پیدا می‌کنند


ناهار چلو خورش و ویا کباب و یا بندرت ماهی بود. جالب است که بدانید عراقی‌ها صبح ها هم کباب می‌خورند. موکب‌داران جلوی زوار در حال حرکت را می‌گیرند و التماس می‌کنند که برای صرف ناهار به موکبشان بروند. آدم شرمنده می شود وقتی دعوتشان را رد می‌کند. من دست بر سینه می‌گذاشتم و بهشان تعظیم می‌کردم. بعد از ظهر و طرف عصر رشته ی سرخ شده و یا شیرینی و شیر و یا بامیه و فلافل که توسط خودشان درست می شد توزیع می شد. و از بعد نماز مغرب توزیع شام شروع می شد. کباب ترکی و فلافل، همبرگر و حتی گاهی پیتزا، کباب و چلو خورش منوهای شام بود.

هرکدام از اینها برای زائرقسمتی بود. بستگی داشت چه وقت و کجا احساس گرسنگی کنی. همان‌جا و همان غذا قسمت تو بود.و قسمت هیچ کسی را کسی دیگر نمی‌تواند بخورد. ما در خوراک احتیاط می کردیم چون معده‌هایمان ضعیف بود. سالهای اول فاز کثیفی و درست نشستن و اینها را برمی داشتیم اما حالا بعد از کرونا دیگر به این چیزها فکر نمی کنیم. البته که تماشای این پذیرایی، خودش نصف العیش است.


جالب بود که صف های غذای مردها همیشه طولانی بود و زنها کوتاه، و ما زنها برای مردها غذا می‌گرفتیم. موکب داران احترام زیادی برای خانم ها قائل اند و خیلی سریع صف زنان را راه می‌اندازند.

شای عراقی و قهوه هم در تمام طول شبانه روز توزیع می شود. موکب‌های ایرانی سهم کوچکی در پذیرایی مشایه دارند. پذیرایی ایرانی‌ها در مقابل پذیرایی عراقی ها ناچیز و اندک است. البته در نجف و کربلا این قضیه برعکس است. و شاید علتش اسکان طولانی مدت ایرانیان است و نماندن عراقی ها در این دوشهر.

فدای زخم‌های پای تو... غم نخور... اگر زینب و بچه ها کسی را نداشتند ما برای شما هستیم.
فدای زخم‌های پای تو... غم نخور... اگر زینب و بچه ها کسی را نداشتند ما برای شما هستیم.


امام حسیناربعینکربلاپیاده‌روی اربعین
تاج نویسندگی بر سرم ندارم اما، در مسیر نوشتنم، یعنی در مسیر آرامش. @farzanehfoolady.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید