بیست سال پیش، برای اولین بار سفر یک روزهای از بندرعباس به قشم داشتم. آن زمان قایقهای تندرو و یا لنچهای کندرو به قشم مسافر میبردند و هدف سفر خرید پیراهن و تمبانهای کشور دوست و برادر چین بود. قشم و درگهان چند بازار به اصطلاح آزاد داشت برای لباس و لوازم برقی.
چند سال بعد وقتی عید دلمان هوای دریا کرد گفتیم برویم سراغ دریای عمیق و بکر جنوب. یک مدرسه گرفتیم در بندر سوزا و دسته جمعی چندین ماشین با هم همسفر آنجا شدیم. ساحل ماهیگیری و بکر و خلوت سوزا جایی برای آرامش و تفریح و آب تنی و بازی توی ساحل بود و از قیل و قال خرید قشم و درگهان هم که هنوز پیراهن و تمبان چینی میفروخت، دور بودیم. آن سال توی ساحل صدفهای زیبا و عجییی پیدا کردیم که در سالهای بعد هرگز مثل آن را ندیدم.
سالهای بعد هم سفرهای بیشماری به قشم کردم.با ماشین و یا با قطار و اتوبوس دریایی و هرسال بیشتر از سال قبل تاسف وحسرت خوردم.
در سالهای اخیر با محدود شدن واردات اجناس خارجی، اهالی قشم تمایل به ارائهی جاذبه های زیستمحیطی خود پیدا کردهاند که البته از سوی توریستها هم بسیار مورد استقبال قرار گرفته. از جمله خود من که عاشق قشم و محیط زیست آن شدهام.
خطر از همین جا شروع میشود. وقتی پای توریست به مناطق طبیعی باز میشود، با توجه به اینکه هیچ قانون ونظارت حفاظتی وجود ندارد، ناگهان همهچیز دستخوش زوال ونابودی میشود.
قشم و جزیرهی شگفتیها یعنی هرمز هم دچار این بلای غیرطبیعی شدهاند.
اگر امروز دیگر تمایل ندارم به شمال کشور و دریای خزر سفر کنم، و دلیل آن آلودگی دریا و ساحل و جنگل از آشغال و پلاستیک است، امسال آلودگی قشم و هرمز هم به دردهای دلم افزود.
بیابانهای قشم پر از پلاستیکهای سرگردان بود، در جایی که شترها چرا میکردند.
کنار دریا پر از شیشه شکسته و لباس مندرس و آشغال بود.
دلفینها نزدیک قایقها میآمدند تا حدی که نزدیک بود با قایقها برخورد کنند،
مرغهای دریایی برای خوردن پفک، دنبال قایقها پرواز می کردند، راهنماها ساحل نقرهای جزیرهی هنگام را نشان میدادند و میگفتند از بس توریستها شنها را با خودشان بردند، ساحل دیگر براق نیست.
کیسهها از خاک قرمز معدن خاک سرخ هرمز پر میشد ومیرفت، شنهای درخشندهی ساحل معدن خاک سرخ، پلاستیک پلاستیک بردهمی شد. لکلکهای جنگلحرا برای خوردن بیسکوئیت و پفک نزدیک توریستها میشدند.
همهی اینها باضافهی آلودگی فرهنگی و بیبندوباری که دامن مردم پاک و مقید ومذهبی قشم و هرمز را لکهدار می کند.
و همهی اینها باضافهی آشغال، آشغال و آشغال.
ای کاش سازمان محیط زیست و دیگر سازمانهای مرتبط به داد محیط زیست درحال نابودی قشم و هرمز و هنگام میرسیدند. محیط زیستی که از عجایب خلقت است و در دنیا نظیر کمی دارد.
ایکاش قبل از هر کاری و ازجمله توریسم، فرهنگ آن را پیدا میکردیم.
ای کاش خود مردم قشم و هرمز وهنگام بیدار میشدند و جزیرههای خود را از نابودی نجات میدادند.
ای کاش ما مسافران، هرجایی را شهر خود میدانستیم و آنجا را هم مثل شهر وخانهی خود حفظ می کردیم.
لطفا به داد قشم و هرمز برسید.
گرچه خودمان باید به داد خودمان برسیم.