فَأَجَاءَهَا الْمَخَاضُ إِلَىٰ جِذْعِ النَّخْلَةِ قَالَتْ يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا
ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺩﺭﺩ ﺯﺍﻳﻴﺪﻥ ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﺩﺭﺧﺖ ﺧﺮﻣﺎ ﻛﺸﺎﻧﻴﺪ ; [ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﺎﻝ ]ﮔﻔﺖ : ﺍﻱ ﻛﺎﺵ ﭘﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻣﻴﻤﺮﺩم ﻭ ﻳﻜﺴﺮﻩ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩم .(مریم ٢٣)
فقط یک پاکدامن و با حیا میتواند حال مریم را در این شرایط درک کند.
زنی که یک عمر پاک زیسته، دائما عبادت خدا را کرده است و هیچ ارتباطی با کسی نداشته، حالا دارای حملی است که پس از به دنیا آمدنش باید آن را در بغل بگیرد و به میان نگاههای مردم برود.
مردمی که او را طور دیگری شناختهاند. جد در جد اهل عبادت و دعا و نماز.
« ای کاش پیش از این میمردم و یکسره از خاطرهها فراموش شده بودم. »
ابراهیم برای اثبات حقانیت ایمانش قربانیداد. او چاقو را بر گلوی عزیزترین فرد زندگیاش گذاشت، پسرش. پسری که در کبر و کهنسالی معجزهوار نصیبش شده بود. حالا که پسر بزرگ و رعنا شده و دل ابراهیم را با خود میبرد باید قربانی می شد. باید قربانی میشد تا ایمان ابراهیم بماند. تا او مخلص باقیماند. تا او عبد و بندهی حق باقی بماند.
مریم هم عمری عبادت کرد. پاکدامن زیست و روحانی شد. در این زمان باید خودش را قربانی می کرد. باید آبرویی که او را بالا برده بود میداد و پایین میآمد تا عبد خدا باقی بماند. بندگی یعنی همین.
یعنی هیچ چیز در مقابل همه چیز.
یعنی هیچ شدن.
یعنی همهچیز را از او دانستن.
یعنی او و نه من.
چنین بندگی نتیجهاش میلاد مسیح است.
پیامبری که انسانها را نجات میدهد.
چنین بندگی نتیجهاش میشود رسم قربانی یک حیوان بجای قربانی هر چیز، رسمی که انسانها را نجات میدهد.
فقط وقتی مثل مریم به آرزوی مرگ برسی، مسیح از تو زاده میشود.
@banooiesharghie