به دنبال بحثی که با کاربر علیآقا زیر این پست https://vrgl.ir/FTwRo کردم، لازم دیدم یک پست جدید هوا کنم.
با عنوان
چیزی به اسم اعتقاد
اول چند سوال مطرح میکنم؟ خواهش می کنم روی آن فکر کنید.
آیا وقتی اعتقادی را می پذیریم، مثلا یک دین یا حتی یک جریان سیاسی و یا حتی تابعیت یک کشور را، باید فقط اسمش را روی خودمان بگذاریم؟ یا باید به آن اعتقاد پیدا کنیم و قوانینش را هم بپذیریم؟
آیا وقتی به کشوری دیگر مهاجرت میکنیم یا احیانا با دین دیگری مواجه میشویم، هربار قوانین آن را زیر سوال میبریم و خوب و بد میکنیم؟ یا قوانینش را میپذیریم و اجرا میکنیم؟
آیا باید مقداری از قوانین و اعتقادات را که خوشمان میآید جدا کنیم و اجرا؛ و آنقدری را که دوست نداریم دور بریزیم؟
آیا به آن مقداری که دوست نداریم باید حمله کنیم و ضجه بزنیم که آی آزادی نیست؟
آیا اگر قانون آن دین و اعتقاد را ، ویا قانون آن مملکت را اجرا کردیم، و براساس اعتقادمان از آن دفاع کردیم فاشیست هستیم و متهم به تعصب و یک جانبه نگری؟
آیا برای تحلیل اعتقاداتمان، به جای اینکه سراغ متخصص آن برویم، باید چشممان به دهان بیگانه ومخالف آن اعتقادات باشد؟ و بجای اثبات، هرروز از راه صاحبان مشی نفی وارد شویم؟ آیا این روشنفکری است؟
بگذارید یک قصهی مبتلابه برایتان بگویم.
روزی پیامبری آمد و دینی آورد. مثل بقیهی پیامبران به اوحمله کردند، فیزیکی وفکری هردو. و این حمله حتی بعد او ادامه پیدا کرد. بعد فهمیدند جنگ وحمله اعتقاد مسلمان را محکم تر میکند، چون طالب شهادت است.برای همین روش را عوض کردند. گفتند باید شکل دین را تغییر داد. به همین فکر نحلهها وفرقهها مثل قارچ بیرون زدند. از بهاییت ووهابیت گرفته تا صوفیگری و حالا داعش. همهی این فرقه ها دو بال داشتند. یک بال دسیسهی دشمنان وبال دیگر حماقت خودیها و اعتقاد سست آنها.
دسیسهی دشمنان همیشه بوده و هست. اما داد از حماقت خودی ها.
اینجاست که بحث اصلی من مطرح میشود.
چرا من به عنوان یک مسلمان، نباید دربارهی اعتقادات خودم تحقیق کنم؟
چرا نباید بتوانم اصول دین خودم را نه برای دیگران بلکه برای خودم به اثبات برسانم؟
چرا نباید بتوانم بین اصول دین و فروع آن تفکیک قائل بشوم؟
چرا برای تحقیق و اظهار نظر دربارهی دین به سراغ متخصص آن نروم و به مطالب بی مرجع و هواشده در فضای مجازی اکتفا و اعتماد کنم؟
من به عنوان یک مسلمان، نه حالا که در سن جوانی, همانوقتی که اعتقادات آدم شکل میگیرد، مطالعه کردم. کتابهای دانشمندان متخصص را در زمینهی اصول اعتقاداتم خواندم.
دلائل توحید را فهمیدم. لزوم نبوت را برای خودم اثبات کردم. دلائل اثبات معاد را خواندم و به آن اعتقاد پیدا کردم. امامت برایم به اثبات رسید. و عدل را یافتم وبا دلیل آن را پذیرفتم.
خواندن ویافتن دلائل این اصول نه تنها خود اصول را برای من پذیرفتنی کرد بلکه زندگی عادی مرا هم تغییر داد و رنگ و قانون دیگری به آن داد.
با پذیرفتن این اصول، به اسلام اعتقاد پیدا کردم و فروع آن را پذیرفتم و به آن عمل کردم. همیشه به دنبال یافتن فلسفهی اجرای فروع دینی و حکمت انجام آن، اثرات آن بر خودم و جامعه هستم و بودهام و خواهم بود، ولی این را هم میدانم که اصل قضیه، اجرای قانون و اجرای فروع دین است. یعنی اطاعت از دین و قانونی که قبول کردهام و با اعتقاد، آن را پذیرفتهام. فهمیدهام که اصل بندگی خداست و اسلام همان تسلیم است در برابر فرمان الهی.
لطفا کم کاری خودمان را در فهم و اثبات اصول دین پای کسی ننویسیم.
لطفا اعتقادات دینی را از گوگل و رسانهی خارجی نگیریم و به منابع دانشمندان دینی رجوع کنیم.
آنها اگر هم از اعتقادات ما چیزی به ما بدهند، طوری میدهند که ما شک کنیم . چنان پازلی طراحی میکنند که جریان فکر ما مشوش و سرگردان شود. مثل این که اطلاعات پزشکی را بخواهی از گوگل بگیری. که متاسفانه میگیریم و همه دکتریم و متخصص.