farzaneh_foolady
farzaneh_foolady
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

گلدان گل


گلدان گل وسط میز مرمربود. یک گلدان کریستال بزرگ پر از شاخه های بلند رز سیاه و قرمز، که فضای خالی بینشان را گلهای عروس پر کرده بود. گلدان صاف نشسته بود وسط یک ظرف میوه تزئین شده با موز و کیوی و پرتقال و نارنگی و سیبهای قرمز و سفید و یک ظرف کریستال پایه‌دار پر از شیرینهای خامه‌ای.

دستهایش را چفت کرده بود به هم و سرش پایین بود. هربار سرش را بالا می‌آورد اما با وجود گلدان، چیزی دستگیرش نمی شد.

مادر از صندلی روبرو، براندازش کرد. چشمش که در چشم‌مادر افتاد، تا ته قضیه را خواند. مادراز جا بلند شد و گفت: «ببخشید دیگه خیلی زحمت دادیم». و جلو افتاد.‌ او هم ایستاد و بالاخره دختر را دید. اما همان وقت، مادرش صدایش زد: «تشریف نمیارین؟» دستپاچه شد و خداحافظی کرد. از خانه که خارج شدند، مادر شروع کرد به انتقاد. از نوع پذیرایی گرفته تا کاغذ دیواری و گل لباس دختر.

فرقی نداشت، دختر همان پشت گلدان می ماند بهتر بود.

فضای خالیگلدان گل
تاج نویسندگی بر سرم ندارم اما، در مسیر نوشتنم، یعنی در مسیر آرامش. @farzanehfoolady.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید